مثالی از قیمت عرضه و تقاضا


مقدار تعادل: نحوه محاسبه آن و مثال آن

مقدار تعادل اصطلاحی اقتصادی است که نشان دهنده مقدار کالایی است که در نقطه تعادل اقتصادی مورد تقاضا قرار می گیرد. نقطه تلاقی منحنی های عرضه و تقاضا است. این مبلغی است که هنگام تعادل در بازار مبادله می شود.

مقدار تعادل به طور همزمان برابر با مقدار خواسته شده و مقدار عرضه شده است. از آنجا که مقدار تقاضا شده و مقدار عرضه شده برابر است ، هیچ کمبود و مازادی در بازار وجود ندارد ، به این معنی که نه خریداران و نه فروشندگان تمایل به تغییر قیمت یا مقدار ندارند ، این یک شرط اساسی برای تعادل است.

تئوری اقتصاد خرد پایه مدلی برای تعیین کمیت و قیمت مطلوب یک محصول یا خدمات ارائه می دهد. این نظریه بر اساس مدل عرضه و تقاضا است که پایه اساسی سرمایه داری بازار است.

این تئوری فرض می کند که تولیدکنندگان و مصرف کنندگان رفتار قابل پیش بینی و مداومی دارند و هیچ عامل دیگری در تصمیم گیری آنها تأثیرگذار نیست.

از چه چیزی تشکیل شده است؟

در نمودار عرضه و تقاضا ، دو منحنی وجود دارد: یکی نمایانگر عرضه و دیگری نمایانگر تقاضا. این منحنی ها در برابر قیمت (محور y) و مقدار (محور x) رسم شده اند.

در این نمودار بازار ، مقدار تعادل در تقاطع منحنی تقاضا و منحنی عرضه قرار دارد. کمیت تعادل یکی از دو متغیر تعادل است ، دیگری قیمت تعادل است.

اگر از چپ به راست نگاه کنید ، منحنی عرضه بالا می رود. این به این دلیل است که بین عرضه و قیمت رابطه مستقیمی وجود دارد.

اگر قیمت بالاتر باشد تولید کننده انگیزه بیشتری برای تهیه کالایی دارد. بنابراین ، هرچه قیمت محصول افزایش یابد ، مقدار عرضه شده نیز افزایش می یابد.

منحنی تقاضا ، نمایندگی خریداران ، نزولی است. این بدان دلیل است که بین مقدار مورد تقاضا و قیمت رابطه معکوس وجود دارد.

مصرف کنندگان در صورت ارزان بودن تمایل بیشتری به خرید محصولات دارند. بنابراین ، با افزایش قیمت ، مقدار مورد تقاضا کاهش می یابد.

نقطه تعادل اقتصادی

از آنجا که منحنی ها مسیرهای متضادی دارند ، در نهایت بر روی نمودار عرضه و تقاضا تلاقی می کنند. این نقطه تعادل اقتصادی است ، که همچنین نشان دهنده مقدار تعادل و قیمت تعادل یک محصول یا خدمات است.

از آنجا که تقاطع در یک نقطه از منحنی های عرضه و تقاضا اتفاق می افتد ، تولید / خرید مقدار تعادل کالا یا خدمات با قیمت تعادل باید هم برای تولیدکنندگان و هم برای مصرف کنندگان قابل قبول باشد.

از نظر فرضی ، این کارآمدترین دولتی است که بازار می تواند بدست آورد و دولتی که به طور طبیعی به آن معلق است.

از لحاظ تئوری ، نمودار عرضه و تقاضا فقط نمایانگر بازار یک محصول یا خدمات است. در واقعیت ، همیشه عوامل دیگری نیز وجود دارند که بر تصمیم گیری ها تأثیر می گذارند ، از جمله محدودیت های لجستیکی ، قدرت خرید و تغییرات تکنولوژیکی یا سایر پیشرفت های صنعتی.

چگونه آن را محاسبه کنیم؟

قبل از رسیدن به مقدار تعادل ، خود بازار را می توان در نظر گرفت. اول ، منحنی تقاضا (D) دارای یک شیب منفی است: قیمت های بالاتر با مقادیر کمتری مطابقت دارند. این شیب منفی قانون تقاضا را نشان می دهد.

دوم ، منحنی عرضه (O) دارای یک شیب مثبت است: قیمت های بالاتر با مقادیر بیشتری مطابقت دارند. این شیب مثبت قانون عرضه را نشان می دهد.

کمیت تعادلی زمانی حاصل می شود که بازار در تعادل باشد ، یعنی برابری بین مقدار خواسته شده و مقدار عرضه شده. بازار بدون کمبود و مازاد است.

پاکسازی بازار

تنها کمیتی که این وظیفه را انجام می دهد در تقاطع منحنی تقاضا و منحنی عرضه است.

مقدار تعادل 400 است ، در این مقدار منحنی تقاضا و منحنی عرضه تلاقی می کنند. مقدار خواسته شده 400 و مقدار عرضه شده 400 است: مقدار خواسته شده برابر با مقدار عرضه شده است.

خریداران می توانند هرچقدر که بخواهند خرید کنند ، زیرا کمبودی وجود ندارد. فروشندگان می توانند هرچه بخواهند بفروشند ، زیرا مازاد آن وجود ندارد. نه خریداران و نه فروشندگان انگیزه ای برای تغییر قیمت ندارند. نیروهای عرضه و تقاضا در تعادل هستند.

این تنها کمیتی است که بین این دو کمیت تعادل دارد. از آنجا که این تعادل است ، مقدار تعادل 400 تغییر نمی کند و قیمت تعادل 50 تغییر نمی کند ، مگر اینکه یا تا زمانی که نیروی خارجی وارد عمل شود.

مثال

برای حل قیمت و مقدار تعادل ، باید یک تابع تقاضا و یک تابع عرضه داشته باشیم. گاهی اوقات یک تابع تقاضای معکوس داده می شود (به عنوان مثال ، P = 5 - C) ؛ در این حالت ما باید C را به عنوان تابعی از P حل کنیم.

هنگامی که توابع عرضه و تقاضا را بدست آوردید ، به سادگی باید تعیین کنید که مقدار تقاضا با مقدار عرضه شده برابر باشد و حل کنید.

یافتن قیمت تعادل

به عنوان مثال ، اگر تابع مقدار تقاضای ماهانه برای یک محصول Cd = 10 000 - 80P باشد ، و تابع مقدار عرضه ماهانه برای یک محصول Co = 20P باشد ، بنابراین ما Cd را برابر Co قرار می دهیم و .

اگر Cd = Co سپس 10 000 - 80P = 20P

اگر 80P را به هر دو طرف اضافه کنید ، و سپس بر 100 تقسیم کنید. بدست می آورید:

10،000 - 80P + 80P = 20P + 80P

یافتن مقدار تعادل

برای یافتن مقدار تعادل ، قیمت تعادل (100) می تواند به تابع تقاضا یا عرضه متصل شود. اگر به تابع تقاضا متصل شوید Cd = 10 000 - 80 * 100 = 2000 دریافت می کنید

اگر با عملکرد منبع ارتباط برقرار کنید ، Co = 20 * 100 = 2000 دریافت خواهید کرد. بنابراین ، مراحل زیر است:

- توابع حل شده برای Co (مقدار عرضه شده) و Cd (مقدار مورد نیاز) را بدست آورید.

- Co را برابر Cd قرار دهید.

- برای P حل کنید (قیمت تعادل).

- برای بدست آوردن مقدار تعادل P را با توابع Co و Cd وصل کنید.

دلیل اینکه ثابت شده Co با Cd برابر است این است که مشخص شده است در تعادل آنها باید برابر باشند. از آنجا که عرضه و تقاضا فقط در یک نقطه تلاقی می کنند ، شناخته شده است که وقتی Co = Cd در تعادل است.

تکنیک عرضه و تقاضا در معامله

روزنامه جهان اقتصاد

کامران حاجی علی اکبری- استاد دانشگاه تحلیل‌گر اقتصادی بازارهای مالی - دنیای تحلیل و معامله‌گری سرشار از زیبایی و قواعد خود است که با اطلاع از این قواعد می‌توان معاملاتی با درصد برد بالاتری داشت. این مقاله به آموزش 4 حالت الگوی پرکاربرد می‌پردازد که با رسیدن قیمت به محدوده‌های عرضه و تقاضا شکل می‌گیرند و می‌توانند به شما در تصمیم گیری‌ها و دادن نقطه ورود و خروج مطمئن یاری دهند. ابتدا به تعریف محدوده عرضه و تقاضا می‌پردازیم. به زبانی ساده: تجمع فروشندگان در یک محدوده قیمتی جهت فروش را عرضه (Supply) و تجمع خریداران برای اعلام آمادگی خرید را تقاضا (Demand) گویند. بدین معنا که قیمت با رسیدن به هر یک از این سطوح می داند که افراد بسیاری آمادگی ورود دارند و با درصد برد بیشتری زور آنها بر افراد سوار بر قیمت می چربد.

برای مثال با رسیدن به یک محدوده مهم که فروشندگان منتظر هستند قیمت از نقطه بیس شروع به ریزش (Drop) می کند تا زمانیکه خریدار بیشتری پیدا کند ، و زمانیکه خریداران حاضر بیشترباشند قیمت از نقطه ی بیس شروع به بالا رفتن (Rally) می کند تا زمانیکه فروشنده بیشتری پیدا کند، دانستن اینکه این نواحی در کجای نمودار قیمتی هستند با نگاه به گذشته ی چارت در تایم فریم های بزرگ و نقاطی که بازار حرکات شارپ داشته یا چرخش و تغییر روند، لبه های قیمتی را به شما می‌دهد و به شما اجازه می دهد که معامله گران بزرگ (Big/Smart Money) را دنبال کنید چراکه آنها محرکان واقعی قیمت هستند.

این امر باعث ایجاد 4 الگوی رایج می شود که تک تک مورد بررسی قرار می‌گیرد.

1. الگوی رالی بیس رالی (Rally Base Rally)

حرکت صعودی شارپ که اصولا پس از رسیدن به یک حمایت قوی شاهد آن هستیم و پس از یک رشد قوی و رسیدن به یک مقاومت نه چندان قوی یک استراحت داشته (ناحیه بیس)، اوردر های فروش را جمع کرده و سپس به حرکت صعودی قوی خود ادامه می دهد تا در مقاومت قوی بعدی متوقف شود.

2. الگوی دراپ بیس دراپ (Drop Base Drop)

همانند الگوی پیشین بوده فقط با این تفاوت که قیمت با رسیدن به یک مقاومت قوی (ناحیه عرضه) ریزش سریع خود را تجربه می کند و در یک حمایت نچندان قوی بیس خود را ساخته و سپس به ریزش شارپ خود ادامه می‌‎دهد.

3. الگوی رالی بیس دراپ (Rally Base Drop)

برخی مواقع در میانه راه صبر قیمت کم می شود و با یک حرکت شارپ سریعا خود را به مقاومت قوی (ناحیه عرضه سنگین) می‌رساند تا که تکلیف خود را زودتر مشخص نماید. پس از دست و پنجه نرم کردن با فروشندگان و در صورت ناتوانی در شکست سطح (که اینجا ناحیه بیس ساخته میشود)، قیمت به یکباره ریزش کرده و حرکت دراپ تا یک حمایت قوی شکل می‌گیرد.

4. الگوی دراپ بیس رالی (Drop Base Rally)

کاملا برعکس الگوی پیشین بوده و با رسیدن به یک حمایت قوی که خریداران بسیاری منتظر هستند روند ریزشی متوقف و تبدیل به صعود می‌شود.

نکته کنکوری: اگر ناحیه بیس در خلاف جهت حرکت شارپ پیشین شکل گیرد می تواند سیگنالی برای ادامه مسیر حرکت قبل باشد، بدین معنی که پس از صعود شارپ، اگر ناحیه بیس با شیب نزولی (اصلاحی) تشکیل شود می‌تواند سیگنالی برای حرکت مجدد صعودی باشد ولی اگر بیس در راستای حرکت قبلی با توان کم باشد، نشان از ضعف حرکت بوده و مثالی از قیمت عرضه و تقاضا احتمال حرکت برگشتی و خلاف حرکت پیشین می‌باشد. لازم به ذکر است که این موارد تنها معیار سنجش برای ورود به معامله نبوده و در کنار دیگر تحلیل‌ها می‌توان از آنها بهره جست و اینکه هیچ چیز صد درصدی در این بازار وجود ندارد و می توان شاهد نقض این الگوها توسط نهنگ‌ها بود.

الاکلنک عرضه و تقاضا : یک نمای کلی

الاکلنک عرضه و تقاضا : یک نمای کلی

از آنجا که استفاده از تفکر سیستمی کمک می‌کند تا اقدامات خود را در یک سیستم ببینیم، منجر به افزایش فهم ما از یک مسئله‌ی خاص می‌شود. اغلب نمی‌توانیم تمام روابط علی و معلولی که به دنبال یک تصمیم خاص ایجاد می‌شوند را پیش بینی کنیم. در نتیجه، هنگامی که اتفاقی در دنیای “خارجی” رخ می‌دهد (مانند کاهش سفارشات، فشار قیمت یا افزایش شکایات مشتری)، نمی‌توانیم تشخیص دهیم که اقدامات ما چگونه منجر به این نتیجه شده است.

یکی از مجموعه حلقه‌هایی که می‌تواند به درک بهتر تعاملات اساسی بین یک شرکت و بازار کمک کند، ساختار عرضه/تقاضا است. اکثر افراد با قوانین پایه‌ی عرضه/تقاضا آشنا هستند: اگر تقاضا افزایش یابد، قیمت افزایش می‌یابد (در صورت ثابت بودن سایر متغیرها) و با کم شدن میزان عرضه، قیمت افزایش می‌یابد (بازهم در صورت ثابت بودن سایر متغیرها). از منظر تفکر سیستمی، به راحتی می‌توان این پویایی را با دو حلقه توازن توصیف کرد که سعی می‌کنند در اطراف یک متغیر خاص ثبات ایجاد کنند. (در این مثال قیمت این نقش را دارد)

در این مطلب میخوانید

عرضه و تقاضا: یک نمای کلی

اگر از منظر عام‌تری به ساختار عرضه/تقاضا نگاه کنیم، می‌توان از آن برای توصیف هر شرایطی استفاده کرد که در آن توانایی عرضه کالا یا خدمات با تقاضا، استفاده و یا مصرف آن محصول یا خدمات متعادل می‌شود. این ساختار مانند الاکلنگ عمل می‌کند، یک طرف عرضه قرار دارد و طرف دیگر تقاضا و برخی از نقاط محوری نیز در وسط قرار دارند (مانند کیفیت، قیمت، در دسترس بودن یا خدمات) که اقدامات مصرف کننده و تصمیمات شرکت را به هم پیوند می‌دهد. متغیر مرکزی به عنوان “متغیر تنظیم کننده” عمل می‌کند زیرا این سیگنالی است که باعث می‌شود تا بازیکنان در هر دو طرف الاکلنگ برهم زننده تعادل بین عرضه و تقاضا باشند. این پویایی می‌تواند بین شرکت و بازار یا در درون سازمان، جایی که واحد داخلی در حال ارائه خدمات به سایر قسمت‌های شرکت است، رخ دهد.

به عنوان مثال، در صنعت پزشکی، یک روند تنظیم چرخشی متداول مثل زمان انتظار برای تعیین وقت ملاقات با پزشک وجود مثالی از قیمت عرضه و تقاضا دارد. اگر زمان انتظار برای مراجعه به یک پزشک خاص بیش از حد طولانی شود، بیماران ممکن است یک پزشک دیگر را پیدا کنند، یا ملاقات با پزشک را به تعویق بیندازند ( اگر مشکل “فقط مراقب باشد”)، و یا اگر مشکل خیلی جدی است، به بخش اورژانس مراجعه کند. اگر بیماران از راه حل‌های جایگزین استفاده کنند، میزان تقاضا از پزشک کاهش می‌یابد و سپس فشار بر برنامه پزشک را کاهش می دهد تا زمان انتظار کاهش یابد (B1 در “تأمین پزشکی / تقاضا” ). پزشکان هم به نوبه خود، ممکن است با بررسی سریعتر بیماران، افزودن بر تعداد پزشکان معالج خود یا درخواست کارکنان جانبی (مانند پزشکان پرستار)، سعی کنند که زمان انتظار برای مراقبت را کاهش دهند تا نقش پررنگ تری در مراقبت از بیمار داشته باشند. همه این اقدامات باعث افزایش ظرفیت بیمار و کاهش زمان انتظار (B2) می شود.

توجه داشته باشید که آنچه مهم است این است که هر دو عمل متعادل سازی معمولاً همزمان اتفاق می‌افتد – یعنی در همان زمان که پزشکان به دنبال راه‌هایی برای کاهش زمان انتظار بیماران هستند، بیماران هم با جستجوی جایگزین یا یافتن راه‌های دیگر در حال اقدام به کاهش فشار تقاضا می‌باشند. از آنجا که تقاضا همزمان با افزایش ظرفیت در حال کاهش است، ظرفیت قابل دسترسی بیشتری برای مراجعه به بیماران نسبت به تقاضای واقعی برای پزشک، عدم تعادل دیگری را به وجود می‌آورد. هنگامی که این اتفاق می‌افتد، هر دو طرف یک بار دیگر برای کاهش فاصله اقدام می‌کنند. (بیماران به دلیل کاهش زمان انتظار به پزشک اصلی خود بازمی‌گردند، در حالی که عمل پزشک ممکن است فشار برنامه‌ریزی را کاهش دهد)

عرضه و تقاضا

در صنعت پزشکی، یک عامل تنظیم‌شونده‌ی رایج، زمان انتظار برای مراجعه به پزشک است. از نظر تقاضا، اگر زمان انتظار بیش از حد طولانی شود، بیماران به دنبال گزینه‌های دیگر (به عنوان مثال سایر پزشکان، خود درمانی و …) می‌روند که منجر به کاهش استفاده از پزشک (B1) می‌شود. در سمت عرضه، می‌توان با درخواست از پزشکان، زمان کمتری را برای هر بیمار اختصاص داد و در نتیجه ظرفیت برای بیمار افزایش می‌یابد.(B2)

به دنبال تعادل

همین ساختار تعادل الاکلنگی بین ظرفیت تقاضا و تقاضا در زمینه‌های مختلف دیگری مانند کیفیت خدمات (بیمارستان‌ها، بانک‌ها، مغازه‌های اجاره اتومبیل، رستوران‌های فست فود، آموزش) یا در دسترس بودن محصول (فروشگاه های خرده فروشی، محصولات ویژه ، تولید کنندگان) نشان داده می شود.

البته، اکثر شرکت‌ها دوست دارند راهی پیدا کنند که دقیقاً تعادل مناسبی بین تقاضای بازار و توانایی آن‌ها در ارائه خدمات به این تقاضا برقرار کنند. متأسفانه، این به ندرت اتفاق می‌افتد. همانطور که مثال پزشکی نشان می‌دهد، آنچه بیشتر محتمل است، الگوی نوسان است زیرا دو طرف یکدیگر را برانداز می‌کنند، تنظیم می‌کنند و دوباره براندازی می‌کنند.

تا حدی، این رفتار به دلیل چندین تاخیر قابل توجه در سیستم رخ می دهد: تأخیر مشتری، تأخیر شرکت و تأخیر اضافه شدن ظرفیت.

تاخیر مشتری: مدت زمانی به طول می انجامد تا این نکته به گوش مشتریان برسد که یک شرکت نمی‌تواند محصول یا خدمات خاصی را ارائه دهد (این سیگنال معمولاً به صورت افزایش قیمت، افزایش تأخیرهای تحویل یا کاهش کیفیت ارائه می‌شود). همچنین مدت زمانی طول می‌کشد تا مشتریان الگوی مصرف خود را تغییر دهند. به همین ترتیب، وقتی یک شرکت ظرفیت خود را اضافه کرد، مدت زمانی لازم است تا این سیگنال وارد بازار شود و مشتریان را به عقب برگرداند.

تاخیر در شرکت: همانطور که مدت زمانی طول می‌کشد مثالی از قیمت عرضه و تقاضا تا مشتریان درک کنند که یک شرکت نمی‌تواند نیازهای آن‌ها را برطرف کند، مدت زمانی هم به طول می‌انجامد تا شرکت نیز تقاضا برای محصول یا خدمات خود را کاهش دهد. این تاخیر غالباً طولانی‌تر است زیرا شرکت‌ها بلافاصله بعد از دریافت اطلاعات عمل نمی‌کنند، زیرا معتقدند کاهش تقاضا موقت است یا به دلیل عواملی غیر از کمبود ظرفیت می‌باشد.

ظرفیت اضافی: هنگامی که شرکت عدم تعادل بین تقاضای بازار و توانایی آن در تأمین این تقاضا را تشخیص می‌دهد، تأخیر طولانی‌تری به وجود می‌آید تا شرکت ظرفیت مورد نیاز را اضافه کند. طولانی شدن این تاخیر به ماهیت ظرفیت اضافه شده بستگی دارد. به عنوان مثال، اضافه کردن تجهیزات سرمایه مدت زمان بیشتری برای افزایش نمایندگان خدمات مشتری یا بهبود روند به طول می‌کشد.

با استفاده از ساختار

ساختار عمومی حلقه علیت عرضه / تقاضا یک نقطه شروع مفید برای بررسی چگونگی درهم آمیختن اقدامات داخلی و تصمیمات بازار فراهم می‌کند. برای دیدن نحوه استفاده از ساختار در یک مسئله خاص، بیایید نگاهی به مثال ZSearch، یک شرکت تحقیقاتی متخصص در ردیابی مقالات تحقیقاتی در صنعت بیوشیمی، بیاندازیم. ZSearch شهرت خود را از کیفیت و به موقع بودن پاسخ به سوالات مشتریان خود بدست آورده است. با این حال، اخیرا دو روند نگرانی‌هایی را برای مدیران شرکت بوجود آورده است: نظرسنجی‌ها این شرکت را از نظر خدمات مشتری در زیر رقبای خود قرار داده است و تعداد درخواست‌های آن‌ها در روز کاهش یافته است.

۱- متغیرها را تعریف کنید. برای شروع بررسی سیستم، ابتدا قسمت‌های مختلف الاکلنگ را تعریف کنید: آنچه که “عرضه می‌شود” ، آنچه “مورد تقاضا” است و تکیه گاهی که منجر به ایجاد تعادل بین این دو می‌شود کدام است.

در مورد ZSearch ، “عرضه” تعداد نمایندگان خدمات مشتری، “تقاضا” تعداد درخواست‌های مشتریان و “تکیه‌گاه” زمان انتظار برای خدمات خواهد بود. اگر تعداد درخواست‌های موجود از ظرفیت موجود بیشتر باشد، عدم تعادل در سیستم ایجاد می‌شود. مشتریانی که در تماس تلفنی منتظر یک نماینده خدمات مشتری هستند، ممکن است تمایل داشته باشند تلفن را قطع کنند و با یکی از رقبای ZSearch تماس بگیرند، بنابراین زمان انتظار برای خدمات را کاهش می‌دهند (B1 در “قانون تعادل ZSearch”). در طرف دیگر الاکلنگ، وقتی ZSearch سیگنالی را دریافت کرد که به ظرفیت بیشتری نیاز دارد، می‌تواند با افزایش تعداد تکرارهای سرویس یا جمع آوری اقدامات دیگری که به همین ترتیب باعث کاهش زمان انتظار می شود (B2)، پاسخ دهد.

demand and supply

اگر تعداد درخواست های ورودی از ظرفیت بیشتر شود ، عدم تعادل ظاهر می‌شود. این عدم تعادل را می توان به یکی از دو روش برطرف کرد: (۱) تماس‌های مشتری به دلیل انتظار طولانی (B1) کاهش می‌یابد. یا (۲) به تعداد خدمت‌دهندگان به مشتری برای کاهش زمان پردازش درخواست‌ها (B2) اضافه می‌شود.

۲- تاخیرها را شناسایی کنید. هنگامی که حلقه‌های تعادل اساسی را شناسایی کردید، شناسایی و کمی کردن تأخیرهای مربوطه مهم است. در مورد ZSearch ، تأخیر مشتری ممکن است نسبتاً کوتاه باشد، مشتریان نیاز به دریافت سیگنال‌های مثالی از قیمت عرضه و تقاضا شلوغی را دریافت کنند، تلفن را قطع می‌کنند و با شرکت‌های رقیب تماس می‌گیرند (اگرچه ایجاد روابط جدید با تأمین کننده زمان بر است).

از طرف ZSearch ، ممکن است یک تأخیر ادراکی طولانی وجود داشته باشد تا ZSearch منبع کاهش میزان تماس و نحوه پاسخگویی به آن را شناسایی کند. در این مرحله، به جای اینکه فکر کنند که چگونه سیاست‌های خودشان می‌توانند به کاهش منجر شوند، راحتترین کار برای آن‌ها این است که برای آن‌ها آسان است که رقبا را مقصر بدانند. با این حال، مدیران ZSearch احساس کردند که این مشکل ممکن است از کمبود خدمات آموزش دیده ناشی شود. آنها می‌دانستند که می‌توانند با افزایش ساعات کار پرسنل فعلی خود در کوتاه مدت استفاده کنند، هرچند اذعان داشتند که استخدام و آموزش نمایندگان جدید چندین ماه طول می‌کشد.

۳- طراحی مداخلات. هنگام بررسی هر راه حل بالقوه ، مهم است که lu اقدام را از نظر عواقب داخلی و تأثیر آن بر بازار ارزیابی کند. به ویژه، به دنبال روش‌هایی باشید که بتوانید مستقیماً بر رفتار مشتریان (حلقه تقاضا) تأثیر بگذارید، نه اینکه به سادگی واکنش نشان دهید (حلقه عرضه).

در ابتدا، مدیران ZSearch به خاطره تصمیم مشتری خود برای قطع تلفن و تماس با یک رقیب، ضرر کردند. اما پس از اندکی تأمل ، آنها برنامه‌ای را ارائه دادند که آن را “تضمین خدمات برتر مشتری” می نامیدند. آنها قول دادند که هر مشتری که بیش از ۶۰ ثانیه منتظر نماینده موجود باشد ۴۰٪ تخفیف سفارش دریافت می‌کند. این یک قمار پرهزینه بود ، اما نتیجه داد – این تضمین نه تنها باعث افزایش اعتبار ZSearch در این زمینه شد، بلکه در سه نوبت باعث شد که تقاضا از ظرفیت بالاتر باشد ، مشتریان مایل بودند منتظر زمان اضافی (برای دریافت تخفیف) باشند و ZSearch ارزش سهام خود را حفظ کرد.

از همه مهمتر، ZSearch بدون خطر از دست دادن مشتری، بازخورد به موقع و ارزشمندی درباره زمان پاسخگویی دریافت کرد. با دانستن اینکه آنها اکنون یک سیستم قدرتمند برای ردیابی میزان تماس و چرخش خدمات (سمت تقاضای نمودار) دارند، می توانند توجه خود را به سمت عرضه نمودار متمرکز کنند (یافتن راه‌هایی برای بالا بردن سطح کارکنان خود تا سطح مطلوب).

مفاهیم عمیق‌تر

بسیاری از “بحران‌های” سازمانی (فروش ضعیف، مشکلات کیفیت، افت زمان تحویل) را می‌توان در عدم تطابق بین عرضه و تقاضا و نحوه اصلاح این عدم تعادل جستجو کرد. در داخل سازمان‌ها، این فشارها برای برون سپاری به منظور بهبود خدمات یا کاهش هزینه‌ها انجام می‌شود. اما در کل صنایع نیز اتفاق می‌افتد، زیرا خدمات نامناسب یا گران قیمت باعث جذب رقبا و مبتکران جدید در صنعت می‌شود. این همان مکانیسمی است که به واسطه آن مشتری‌ها با افزایش کیفیت و کاهش قیمت‌ها در صنعت روبرو می‌شوند.

مطالب مرتبط
ویدئو آموزش مدل‌سازی سیستم‌های دینامیکی با نرم افزار Vensim
انباشت و جریان گام به گام: تبدیل از نمودار حلقه‌های علی معلولی
مهارت های تفکر نقادانه

برای یادگیری بیشتر مفاهیم ذکر شده و مطالعه کتاب ها، مقالات آموزشی و همچنین فیلمهای آموزشی می توانید از فروشگاه موسسه سمام دیدن فرمائید.

منحنی های عرضه و تقاضا را دور بریزید!

در این یادداشت که ترجمه‌ای (با اندکی دستکاری) از یکی از مقاله‌های موسسه میزس است، تلاش شده است تا دیدگاه کلی مکتب اتریش طرح شود. در اینجا پایه‌ای‌ترین ابزار اقتصاد متعارف به نقد کشیده و به برخی از پیش‌فرض‌های آن پرداخته می‌شود. این یادداشت نقطه آغاز خوبی برای آشنایی با مکتب اتریش است و خواندن آن به دلیل زبان ساده می‌تواند برای همه دانشجویان و علاقه‌مندان به اقتصاد سودمند باشد.

شاید یکی از معدود چیزهایی که همه اقتصاددانان با آن موافق هستند اینست که قیمت را عرضه و تقاضا معین می‌کند. اغلب این مفهوم را با منحنی‌های عرضه و تقاضا نشان می‌دهند؛ منحنی عرضه رابطه میان قیمت و میزان عرضه کالا را نشان می‌دهد و منحنی تقاضا به رابطه میان قیمت کالا و میزان تقاضا برای آن اشاره دارد. اینها ابزارهایی پایه‌ای‌اند که دانشجویان اقتصاد از همان آغاز با آنها آشنا می‌شوند.

در منحنی‌های عرضه و تقاضا، “افزایش قیمت” یک کالا به “کاهش در میزان تقاضا” و همچنین “افزایش در میزان عرضه” آن می‌انجامد. از آن سو، “کاهش قیمت” کالا هم “افزایش در میزان تقاضا” و “کاهش در میزان عرضه” آن را در پی دارد. کوتاه سخن آنکه قانون عرضه با یک منحنی با شیب مثبت (رو به بالا) نشان داده می‌شود، در حالیکه قانون تقاضا با یک منحنی با شیب منفی (رو به پایین) به نمایش در می‌آید.

قیمت تعادلی نقطه‌ای است که این دو منحنی با هم برخورد می‌کنند. در این نقطه میزان عرضه با تقاضا برابر است، به بیان دیگر، در این قیمت تعادلی بازار “تصفیه” (clear) است.

نمودارها و واقعیت

در چارچوب رایج عرضه و تقاضا که در بالا اشاره شد، مصرف‌کننده و تولیدکننده با قیمتی از پیش مشخص (given) روبه‌رو می‌شوند، یعنی در یک قیمت مشخص، مصرف‌کننده میزان معینی کالا را تقاضا می‌کند و از آن سو تولیدکننده هم میزان معینی را عرضه می‌کند. تقاضا در این چارچوب تنها به این معنی نیست که مصرف‌کننده در یک قیمت مشخص میزان خاصی کالا (برای مثال ۱۰ عدد سیب زمینی) می‌خرد، بلکه اینکه در هر یک از قیمت‌های ممکن، مصرف‌کننده چقدر کالا خواهد خرید نیز مشخص است. در مورد منحنی عرضه هم قضیه متفاوت نیست و تصویری کامل از میزان عرضه تولیدکننده برای قیمت‌های مختلف فراهم می‌آید. در هر قیمتی مشخص است که تولیدکننده چقدر می‌فروشد و مصرف‌کننده چقدر می‌خرد.

در این چارچوب، مصرف‌کننده و تولیدکننده هیچکدام کاری به این ندارند که قیمت کالاها از کجا می‌آیند و منشاء‌شان کجاست. این قیمت‌ها از پیش مشخص‌اند و مصرف‌کننده و تولیدکننده تنها در برابر قیمت‌ها واکنش نشان می‌دهند. اما پرسش اصلی اینجاست چه کسی این قیمت‌ها را مشخص کرده است؟ قیمت‌ها از کجا آمده‌اند؟

دشواری کار هم همینجاست؛ قانون عرضه و تقاضا چنان که در اقتصاد متعارف روایت می‌شود چندان ربطی به واقعیت ندارد و چیزی جز برساخته ذهن اقتصاددانان نیست. ارقامی که منحنی‌های عرضه و تقاضا نشان می‌دهند، از دنیا واقعی گرفته نشده‌اند، آن‌ها خیالی (imaginary) اند.

منحنی‌های عرضه و تقاضا بر این فرض استوارند که اولویت‌های مصرف‌کننده و درآمد او و همچنین قیمت دیگر کالاها بدون تغییر باقی می‌مانند. اما در واقعیت، اولویت‌های مصرف‌کننده ثابت نیست و دیگر عوامل هم تغییر می‌کنند. ناگفته پیداست که با این وصف کسی نمی‌تواند این منحنی‌ها را در واقعیت مشاهده کند. میزس می‌گوید: “دانستن این نکته بسیار اهمیت دارد که ما به طور مشخص چیزی از شکل چنین منحنی‌هایی نمی‌دانیم و راهی برای تجربه آنها نداریم“. آنها تنها مدل‌هایی بسیار ساده شده از واقعیت‌اند.

با این حال چندان غریب نیست که ببینیم بسیاری از اوقات بحث در مورد ویژگی‌های این منحنی‌های نادیده و پیامدهای آن برای سیاست‌های دولت میان اقتصاددانان بالا بگیرد. نمودارهای عرضه و تقاضا در تضاد با واقعیت کنش انسانی است: کنش انسانی آگاهانه و نیت‌مند است. اجازه دهید بیشتر توضیح دهیم؛ در این نمودارها هیچ نشانی از کارآفرین‌ها نیست، آنچه هست جابه‌جایی منحنی‌های عرضه و تقاضا در واکنش به عوامل مختلف است که مثالی از قیمت عرضه و تقاضا سرانجام بعد از رسیدن به تعادل تازه قیمت را تعیین می‌کند. برای مثال، این نکته پذیرفته شده است که جابه‌جایی منحنی تقاضا به راست (بالا)، با فرض ثابت بودن عرضه، باعث افزایش قیمت کالا می‌شود. از آن سو، با فرض ثابت ماندن تقاضا، اگر منحنی عرضه به سمت چپ (پایین) جابه‌جا شود، هم قیمت افزایش می‌یابد. به زبان دیگر، انگار که این منحنی‌های عرضه و تقاضا با انسان‌ها و خواست آنها کاری ندارند، بلکه به صورت خودکار به عوامل گوناگون واکنش نشان می‌دهند و قیمت را تعیین می‌کنند.

این تصور که قیمت کالا از پیش مشخص است، این گمان را به وجود می‌آورد که قیمت انگار یکی از ویژگی‌های کالاست (یعنی، جزء “خود” کالا به شمار می‌آید، چنانکه در مورد ویژگی‌های فیزیکی آن می‌توان گفت). می‌دانیم که چنین چیزی در مورد قیمت کالا در معنای کلی نارواست. قیمت در یک دادوستد خاص مشخص می‌شود، دادوستدی که در یک زمان و یک مکان خاص رخ می‌دهد و نمی‌توان فارغ از آن عددی کلی را به نام قیمت گزارش کرد. لودویگ فون میزس می‌گوید:

“قیمت بازار یک پدیده تاریخی واقعی است؛ نسبتی کمّی که دو فرد در یک زمان و مکان مشخص با یکدیگر میزان مشخصی از دو کالا را مبادله می‌کنند. این نسبت بستگی به شرایط خاص و انضمامی (concrete) آن مبادله دارد. در نهایت هم قیمت جز با داوری ارزشی افراد درگیر در مبادله معین نمی‌شود. قیمت‌ها از یک ساختار قیمت کلی [و کلان مانند منحنی‌های عرضه و تقاضا] یا از یک ساختار قیمتی مربوط به رده خاصی از کالاها یا خدمات به دست نمی‌آید. آنچه که ساختار قیمتی می‌نامیم چیزی جز یک مفهوم انتزاعی (abstract) نیست که از مجموعه‌ای از قیمت‌های انضمامی مشخص که افراد با آن سروکار داشته‌اند استخراج شده است. بازار قیمتی عمومی و عام برای زمین، خودرو یا دستمزد نیروی کار مشخص نمی‌کند، بلکه قیمت‌ها به صورت جزئی و خاص برای یک زمینِ مشخص، یک خودرو مشخص و دستمزدی مشخص برای عملکردی مشخص معین می‌شوند“. [خطاست همه این قیمت‌های متفاوت، خاص و جزئی را در یک مفهوم عام و کلی به نام قیمت خلاصه کنیم و در نمودارها نشان دهیم].

ارزشی که فرد به کالا نسبت می‌دهد حاصل قضاوت ذهنی از واقعیت بیرونی است. افراد مطلوبیت و کارآمدی کالا را بر اساس نقش آن در بهبود زندگی و رفاهشان می‌سنجند. کارل منگر در این باره می‌نویسد:

“ارزش چیزی ذاتی در کالا نیست و نمی توان آن را یک ویژگی کالا به شمار آورد و البته چیزی مستقل هم نیست. ارزش قضاوتی است که انسان اقتصادی (economizing) درباره کالاهای در دسترسش براساس اهمیت آنها در حفظ زندگی و رفاه خود انجام می‌دهد. از این رو ارزش را نباید بیرون از آگاهی انسان دنبال کرد. خطای بزرگی است که ارزش را در خودِ کالایی که برای انسان‌های اقتصادی ارزشمند است جستجو کنیم و روا نیست اقتصاددانان چنان از “ارزش“ سخن بگویند که گویی چیزی مستقل و واقعی است و آن را عینی تلقی کنند“.

میزس هم به شکلی مشابه اظهار می دارد:

“بی معناست که یک قیمت مشخص را چنان بینیم که گویی در خود چیزی مستقل است. قیمت در واقع بیانگر موضع و دیدگاهی است که انسان‌ها نسبت به چیزهای در دسترشان دارند و آن هم بسته به وضعیت کنونی آنها در مسیر تلاش‌شان برای آسان کردن دشواری‌هاست“.

از این رو قیمت را همواره باید با در نظر داشتن دادوستد خاصی که در آن تعیین می‌شود بررسی کرد، از آنجا که هر دادوستد خاص است و شرایط ویژه خود را دارد، خطاست که همه این قیمت‌های متفاوت را با استفاده از ابزارهایی نظیر منحنی‌های عرضه و تقاضا تجمیع کنیم و همگن و همسان در نظر بگیریم.

قیمت‌ها چگونه تعیین می‌شوند؟

برخلاف دیدگاه اقتصاد متعارف، قیمت‌ها از پیش داده و معین نیستند، بلکه باید یک نفر آنها را تعیین کند و آن هم کسی جز تولیدکننده نیست. وقتی تولیدکننده قیمتی برای محصولش تعیین می‌کند، به نفع اوست که این قیمت به اندازه‌ای باشد که با در نظر داشتن مقدار کالای فروش رفته سودی نصیب او شود. در تعیین قیمت، تولیدکننده/کارآفرین باید چند نکته را در نظر بگیرد: مشتریان حاضرند تا چه اندازه پولشان را برای این محصول خرج کنند، قیمت دیگر کالاهای رقیب چقدر است و چقدر برای تولید محصول هزینه شده است.

درست است که تولیدکنندگان قیمت را تعیین می‌کنند، ولی در واقع این مصرف‌کنندگان‌اند که با خرید یا خودداری از خرید کالاها، تصمیم گیرنده نهایی در مورد سودآوری بنگاه‌ها هستند. از این رو تولیدکننده به یک معنا در بندِ مصرف‌کننده است. اگر در یک قیمت مشخص به دلیل اینکه تعداد کافی از محصول فروخته نشده است، تولیدکننده نتواند از سرمایه‌گذاری‌اش بازده مثبتی به دست آورد، برای جبران چاره‌ای جز کاهش قیمت ندارد. نیاز به توضیح نیست که کارآفرینان در کنار تغییر قیمت فروش محصول خود، برای حفظ سودآوری مجبورند هزینه‌های تولید را هم تعدیل کنند.

در نتیجه می‌توان دید که تولیدکننده وقتی می‌تواند از سودآوری خود اطمینان داشته باشد که با قیمت تعیین شده بتواند به حد کافی بفروشد و درآمد مناسبی ایجاد کند؛ درآمدی که افزون بر هزینه‌های تولید، بهره (هزینه سرمایه) را هم جبران کند. سودآوری یک بنگاه در واقع به این معناست که هم تولیدکننده و هم مصرف‌کنندگان توانسته‌اند رفاه خود را افزایش دهند. تولیدکننده با سرمایه‌گذاری مقدار معینی پول به مقدار پول بیشتری می‌رسد، این پول بیشتر، به نوبه خود، این امکان را به او می‌دهد که به مقدار کالا و خدمات بیشتری دسترسی داشته باشد و بتواند وضعیت زندگی و رفاه خود را بهبود بخشد. به شکلی مشابه، مصرف‌کننده هم با مبادله پول خود با کالا و خدماتی که بیشترین اولویت را برایش دارند، استانداردهای زندگی خود را افزایش می‌دهد.

می‌توان دید که تعیین قیمت در واقعیت هیچگاه مکانیکی و خودکار نیست. تولیدکنندگان/کارآفرینان‌اند که باید دریابند آیا افزایش قیمت کار درستی است یا خیر، آیا افزایش قیمت کالا با توجه به اینکه اغلب کاهشی در مقدار تقاضا به وجود می‌آورد، همچنان سودآور است؟ وقتی کالایی در قیمت مشخص سودآور است، این پیام رابه کارآفرین می‌دهد که مصرف‌کنندگان در این قیمت خواهان آن کالا هستند. از این رو قیمت عاملی مهمی است که در چگونگی بکارگیری منابع اثرگذار است.

پس ملاحظه می‌کنید که آنچه مقدار عرضه کالا را مشخص می‌کند یک الگوی تقاضای فرضی (منحنی تقاضا) نیست، بلکه ارزیابی تولیدکننده از این است که در آن زمان و مکان خاص، کالای عرضه شده مُهر تایید تعداد کافی از مصرف کنندگان را خواهد داشت یا خیر. تولیدکننده باید در حد امکان در تعیین قیمت‌ها دقت به خرج دهد تا بتواند کالاهایش را با سود مناسب به فروش رساند.

در چارچوب غالب عرضه و تقاضا، افزایش هزینه‌های تولید در جابه‌جا شدن منحنی عرضه به چپ (پایین) خود را نشان می دهد و این قیمت کالا را افزایش خواهد داد. در این چارچوب هزینه تولید یک ورودی مهم در تعیین قیمت کالاهاست.

با این حال پیشتر هم گفتیم که تصمیم مشتری برای خریدن یا نخریدن کالاها تنها عاملی است که قیمت را تعیین می‌کند. خریداران کاری به هزینه تولید یک کالای خاص ندارد. قیمتی که او حاضر است برای یک کالا پرداخت کند بر طبق اولویت‌هایش در زمان تصمیم برای خرید تعیین می‌شود. هزینه تولید برای او اهمیت ندارد.

وانگهی، نظریه هزینه تولید زمانی که می‌خواهد چگونگی تعیین قیمت کالا و خدماتی که هزینه‌ای برای ایجادشان صرف نشده است را توضیح دهد، به مشکل بر می‌خورد- برای مثال، قیمت یک زمین بکر که کاری روی آن انجام نگرفته است چگونه تعیین می‌شود؟ همینطور این نظریه در توضیح قیمت بالای تابلوهای نقاشی مشهور در می‌ماند، زیرا قیمت بسیار زیاد این نقاشی‌ها در بازار آشکارا ربطی به هزینه تولیدشان ندارد. روتبارد در اینباره می‌نویسد:

“به شکل مشابه، قیمت خدمات مصرفی ناملموس مانند سرگرمی، کنسرت‌ها، پزشکان، خدمتکاران خانگی و نظیر آن را کمتر بتوان بر اساس هزینه‌ای به کار رفته در ارائه آنها توضیح داد“.

اقتصاددانان جریان اصلی (اقتصاد متعارف) با الهام از چارچوب عرضه و تقاضا برای یک کالای خاص آن را به کل اقتصاد تعمیم می‌دهند و برای اقتصاد کشور و جهان هم منحنی عرضه و تقاضا رسم می‌کنند. برای مثال، آنها بر این باورند که اگر اقتصاد عملکرد مطلوبی ندارد باید با استفاده از سیاست‌های مالی و پولی تقاضا را تقویت کرد و افزایش داد. با این کار، به فرض ثابت ماندن منحنی عرضه، منحنی تقاضا به سمت راست (بالا) جابه جا خواهد شد و خروجی کلی اقتصاد افزایش خواهد یافت. نیاز به گفتن نیست که این چارچوب رایج عرضه و تقاضا بهانه‌ای برای دخالت دولت و بانک مرکزی در کسب و کارهاست.

اما در این چارچوب گفته نمی‌شود که چگونه بالا رفتن تقاضا به خروجی بیشتر اقتصادی می‌انجامد. افزون بر این هیچ حرفی هم از چگونگی تامین وجه (funding) برای این افزایش خروجی در میان نیست. در واقعیت، تولیدکننده است که محصولات جدید را به بازار معرفی می‌کند، آنهایند که افزایش کالا و خدمات را محقق می‌کنند و مصرف‌کنندگان به خودی خودی نقشی ندارند. تولیدکننده محصول جدید را به مصرف‌کننده عرضه می‌کند و او نیز به نوبه خود با خریدن یا نخریدن آن سرنوشت محصولات و سودآوری را رقم می‌زند. بنابراین نباید تصور کرد که تقاضا به صورت خودکار عرضه را به راه می‌اندازد.

نمودارهای عرضه و تقاضا همچنین توجیهی برای نظریه‌های انحصارگری هم فراهم می‌آورند، نظریه‌هایی تخیلی که به دولت‌ها این بهانه را می‌دهند تا با مداخله‌های غیرضروری کسب‌و‌کارهای موفق را نابود کنند. برای مثال، این باور وجود دارد که شرکتی که قیمت‌ها را بالاتر از سطح قیمت رقابتی نگاه داشته است دست به انحصارگری زده است و باید با آن مقابله شود.

حتی اگر این استدلال را بپذیریم، باز هم هیچ راهی برای تشخیص بالا بودن قیمت از سطح به اصطلاح تعادلی وجود ندارد (قیمت انحصار). با چه معیاری می‌توان تعیین کرد که قیمت رقابتی چقدر است؟ روتبارد در اینباره می‌نویسد:

“هیچ راهی برای تعریف “قیمت انحصار“ وجود ندارد، زیرا هرگز نمی‌توان “قیمت رقابتی“ را که قرار است مبنای تعریف آن به اصطلاح “قیمت انحصار“ باشد به دست آورد“.

در تحلیل منحنی‌های عرضه و تقاضا برای کل اقتصاد، اقتصاددانان عدد خروجی حاصل و قیمت متوسط آن را به کار می‌گیرند، اما نمی‌توان برای هیچ یک از آن دو (قیمت متوسط و خروجی کل) تعریفی منطقی به دست داد. چطور می‌توان برای یک پیراهن ۱۰ دلاری و یک لیتر نوشیدنی ۵۰ دلاری قیمت متوسط تعیین کرد؟ همینطور نمی‌توان ده پیراهن و یک لیتر شراب را با هم جمع زد و خروجی کل اقتصاد را محاسبه کرد. از این روست که ادعا می‌کنیم چارچوب نموداری عرضه و تقاضا برای کل اقتصاد بر بنیانی سست استوار است.

گذشته از این، مفهوم تعادل چنانکه که در چارچوب رایج عرضه و تقاضا نشان داده می‌شود، گمراه‌کننده است. تعادل در سیاق رفتار هدفمند و آگاهانه هیچ ربطی به برخورد منحنی‌های عرضه و تقاضا ندارد. تعادل زمانی رخ می‌دهد که اهداف فرد برآورده شده باشد. وقتی یک تولیدکننده در فروش محصولش موفق عمل کرده و سود به دست آورده است، می‌توان گفت به تعادل رسیده است.

قضیه برای مصرف‌کنندگانی که محصول را مثالی از قیمت عرضه و تقاضا برای رسیدن به اهداف مختلف خود خریداری کرده‌اند هم متفاوت نیست و آنها نیز به این معنا به تعادل دست یافته‌اند. از این رو، سیاست‌های دولت و بانک مرکزی که جابه‌جا کردن آن منحنی‌های خیالی و رسیدن به تعادل را هدف گرفته است، در واقع جز بازداشتن مصرف‌کننده و تولیدکننده از رسیدن به اهدافشان حاصلی ندارد، در واقع چنین سیاست‌هایی از رسیدن اقتصاد به تعادل واقعی جلوگیری می‌کند.

نمودارهای عرضه و تقاضا که در اقتصاد متعارف رایج استفاده می‌شود اقبال فراوانی دارند و دلیل آن هم چیزی جز سادگی کاربرد آنها نیست، ولی این ابزارها چندان با آنچه در واقعیت رخ می‌دهد نسبتی ندارند. اقتصادها در دنیای واقعی بسیار پیچیده‌تر از آن هستند که بتوان آنها را با چند نمودار ساده شبیه‌سازی کرد، نمودارهایی که “عدم قطعیت”، “خطر کردن‌های کارآفرینان” و “تغییرات بی امان اقتصاد بازار” را در نظر نمی‌گیرند.

اما از سویی، این ابزارها چندان بی‌خطر هم نیستند، زیرا تصمیم‌گیران دولتی و بانک مرکزی بر مبنای آنها به تدوین سیاست های گوناگون می‌پردازند. البته تعجبی هم ندارد که چرا آنها همواره شکایت دارند که رفتارهای واقعی اقتصاد با پیش‌بینی‌های حاصل از این ابزارها و مدل‌ها فاصله زیادی دارد.

الاکلنک عرضه و تقاضا : یک نمای کلی

الاکلنک عرضه و تقاضا : یک نمای کلی

از آنجا که استفاده از تفکر سیستمی کمک می‌کند تا اقدامات خود را در یک سیستم ببینیم، منجر به افزایش فهم ما از یک مسئله‌ی خاص می‌شود. اغلب نمی‌توانیم تمام روابط علی و معلولی که به دنبال یک تصمیم خاص ایجاد می‌شوند را پیش بینی کنیم. در نتیجه، هنگامی که اتفاقی در دنیای “خارجی” رخ می‌دهد (مانند کاهش سفارشات، فشار قیمت یا افزایش شکایات مشتری)، نمی‌توانیم تشخیص دهیم که اقدامات ما چگونه منجر به این نتیجه شده است.

یکی از مجموعه حلقه‌هایی که می‌تواند به درک بهتر تعاملات اساسی بین یک شرکت و بازار کمک کند، ساختار عرضه/تقاضا است. اکثر افراد با قوانین پایه‌ی عرضه/تقاضا آشنا هستند: اگر تقاضا افزایش یابد، قیمت افزایش می‌یابد (در صورت ثابت بودن سایر متغیرها) و با کم شدن میزان عرضه، قیمت افزایش می‌یابد (بازهم در صورت ثابت بودن سایر متغیرها). از منظر تفکر سیستمی، به راحتی می‌توان این پویایی را با دو حلقه توازن توصیف کرد که سعی می‌کنند در اطراف یک متغیر خاص ثبات ایجاد کنند. (در این مثال قیمت این نقش را دارد)

در این مطلب میخوانید

عرضه و تقاضا: یک نمای کلی

اگر از منظر عام‌تری به ساختار عرضه/تقاضا نگاه کنیم، می‌توان از آن برای توصیف هر شرایطی استفاده کرد که در آن توانایی عرضه کالا یا خدمات با تقاضا، استفاده و یا مصرف آن محصول یا خدمات متعادل می‌شود. این ساختار مانند الاکلنگ عمل می‌کند، یک طرف عرضه قرار دارد و طرف دیگر تقاضا و برخی از نقاط محوری نیز در وسط قرار دارند (مانند کیفیت، قیمت، در دسترس بودن یا خدمات) که اقدامات مصرف کننده و تصمیمات شرکت را به هم پیوند می‌دهد. متغیر مرکزی به عنوان “متغیر تنظیم کننده” عمل می‌کند زیرا این سیگنالی است که باعث می‌شود تا بازیکنان در هر دو طرف الاکلنگ برهم زننده تعادل بین عرضه و تقاضا باشند. این پویایی می‌تواند بین شرکت و بازار یا در درون سازمان، جایی که واحد داخلی در حال ارائه خدمات به سایر قسمت‌های شرکت است، رخ دهد.

به عنوان مثال، در صنعت پزشکی، یک روند تنظیم چرخشی متداول مثل زمان انتظار برای تعیین وقت ملاقات با پزشک وجود دارد. اگر زمان انتظار برای مراجعه به یک پزشک خاص بیش از حد طولانی شود، بیماران ممکن است یک پزشک دیگر را پیدا کنند، یا ملاقات با پزشک را به تعویق بیندازند ( اگر مشکل “فقط مراقب باشد”)، و یا اگر مشکل خیلی جدی است، به بخش اورژانس مراجعه کند. اگر بیماران از راه حل‌های جایگزین استفاده کنند، میزان تقاضا از پزشک کاهش می‌یابد و سپس فشار بر برنامه پزشک را کاهش می دهد تا زمان انتظار کاهش یابد (B1 در “تأمین پزشکی / تقاضا” ). پزشکان هم به نوبه خود، ممکن است با بررسی سریعتر بیماران، افزودن بر تعداد پزشکان معالج خود یا درخواست کارکنان جانبی (مانند پزشکان پرستار)، سعی کنند که زمان انتظار برای مراقبت را کاهش دهند تا نقش پررنگ تری در مراقبت از بیمار داشته باشند. همه این اقدامات باعث افزایش ظرفیت بیمار و کاهش زمان انتظار (B2) می شود.

توجه داشته باشید که آنچه مهم است این است که هر دو عمل متعادل سازی معمولاً همزمان اتفاق می‌افتد – یعنی در همان زمان که پزشکان به دنبال راه‌هایی برای کاهش زمان انتظار بیماران هستند، بیماران هم با جستجوی جایگزین یا یافتن راه‌های دیگر در حال اقدام به کاهش فشار تقاضا می‌باشند. از آنجا که تقاضا همزمان با افزایش ظرفیت در حال کاهش است، ظرفیت قابل دسترسی بیشتری برای مراجعه به بیماران نسبت به تقاضای واقعی برای پزشک، عدم تعادل دیگری را به وجود می‌آورد. هنگامی که این اتفاق می‌افتد، هر دو طرف یک بار دیگر برای کاهش فاصله اقدام می‌کنند. (بیماران به دلیل کاهش زمان انتظار به پزشک اصلی خود بازمی‌گردند، در حالی که عمل پزشک ممکن است فشار برنامه‌ریزی را کاهش دهد)

عرضه و تقاضا

در صنعت پزشکی، یک عامل تنظیم‌شونده‌ی رایج، زمان انتظار برای مراجعه به پزشک است. از نظر تقاضا، اگر زمان انتظار بیش از حد طولانی شود، بیماران به دنبال گزینه‌های دیگر (به عنوان مثال سایر پزشکان، خود درمانی و …) می‌روند که منجر به کاهش استفاده از پزشک (B1) می‌شود. در سمت عرضه، می‌توان با درخواست از پزشکان، زمان کمتری را برای هر بیمار اختصاص داد و در نتیجه ظرفیت برای بیمار افزایش می‌یابد.(B2)

به دنبال تعادل

همین ساختار تعادل الاکلنگی بین ظرفیت تقاضا و تقاضا در زمینه‌های مختلف دیگری مانند کیفیت خدمات (بیمارستان‌ها، بانک‌ها، مغازه‌های اجاره اتومبیل، رستوران‌های فست فود، آموزش) یا در دسترس بودن محصول (فروشگاه های خرده فروشی، محصولات ویژه ، تولید کنندگان) نشان داده می شود.

البته، اکثر شرکت‌ها دوست دارند راهی پیدا کنند که دقیقاً تعادل مناسبی بین تقاضای بازار و توانایی آن‌ها در ارائه خدمات به این تقاضا برقرار کنند. متأسفانه، این به ندرت اتفاق می‌افتد. همانطور که مثال پزشکی نشان می‌دهد، آنچه بیشتر محتمل است، الگوی نوسان است زیرا دو طرف یکدیگر را برانداز می‌کنند، تنظیم می‌کنند و دوباره براندازی می‌کنند.

تا حدی، این رفتار به دلیل چندین تاخیر قابل توجه در سیستم رخ می دهد: تأخیر مشتری، تأخیر شرکت و تأخیر اضافه شدن ظرفیت.

تاخیر مشتری: مدت زمانی به طول می انجامد تا این نکته به گوش مشتریان برسد که یک شرکت نمی‌تواند محصول یا خدمات خاصی را ارائه دهد (این سیگنال معمولاً به صورت افزایش قیمت، افزایش تأخیرهای تحویل یا کاهش کیفیت ارائه می‌شود). همچنین مدت زمانی طول می‌کشد تا مشتریان الگوی مصرف خود را تغییر دهند. به همین ترتیب، وقتی یک شرکت ظرفیت خود را اضافه کرد، مدت زمانی لازم است تا این سیگنال وارد بازار شود و مشتریان را به عقب برگرداند.

تاخیر در شرکت: همانطور که مدت زمانی طول می‌کشد تا مشتریان درک کنند که یک شرکت نمی‌تواند نیازهای آن‌ها را برطرف کند، مدت زمانی هم به طول می‌انجامد تا شرکت نیز تقاضا برای محصول یا خدمات خود را کاهش دهد. این تاخیر غالباً طولانی‌تر است زیرا شرکت‌ها بلافاصله بعد از دریافت اطلاعات عمل نمی‌کنند، زیرا معتقدند کاهش تقاضا موقت است یا به دلیل عواملی غیر از کمبود ظرفیت می‌باشد.

ظرفیت اضافی: هنگامی که شرکت عدم تعادل بین تقاضای بازار و توانایی آن در تأمین این تقاضا را تشخیص می‌دهد، تأخیر طولانی‌تری به وجود می‌آید تا شرکت ظرفیت مورد نیاز را اضافه کند. طولانی شدن این تاخیر به ماهیت ظرفیت اضافه شده بستگی دارد. به عنوان مثال، اضافه کردن تجهیزات سرمایه مدت زمان بیشتری برای افزایش نمایندگان خدمات مشتری یا بهبود روند به طول می‌کشد.

با استفاده از ساختار

ساختار عمومی حلقه علیت عرضه / تقاضا یک نقطه شروع مفید برای بررسی چگونگی درهم آمیختن اقدامات داخلی و تصمیمات بازار فراهم می‌کند. برای دیدن نحوه استفاده از ساختار در یک مسئله خاص، بیایید نگاهی به مثال ZSearch، یک شرکت تحقیقاتی متخصص در ردیابی مقالات تحقیقاتی در صنعت بیوشیمی، بیاندازیم. ZSearch شهرت خود را از کیفیت و به موقع بودن پاسخ به سوالات مشتریان خود بدست آورده است. با این حال، اخیرا دو روند نگرانی‌هایی را برای مدیران شرکت بوجود آورده است: نظرسنجی‌ها این شرکت را از نظر خدمات مشتری در زیر رقبای خود قرار داده است و تعداد درخواست‌های آن‌ها در روز کاهش یافته است.

۱- متغیرها را تعریف کنید. برای شروع بررسی سیستم، ابتدا قسمت‌های مختلف الاکلنگ را تعریف کنید: آنچه که “عرضه می‌شود” ، آنچه “مورد تقاضا” است و تکیه گاهی که منجر به ایجاد تعادل بین این دو می‌شود کدام است.

در مورد ZSearch ، “عرضه” تعداد نمایندگان خدمات مشتری، “تقاضا” تعداد درخواست‌های مشتریان و “تکیه‌گاه” زمان انتظار برای خدمات خواهد بود. اگر تعداد درخواست‌های موجود از ظرفیت موجود بیشتر باشد، عدم تعادل در سیستم ایجاد می‌شود. مشتریانی که در تماس تلفنی منتظر یک نماینده خدمات مشتری هستند، ممکن است تمایل داشته باشند تلفن را قطع کنند و با یکی از رقبای ZSearch تماس بگیرند، بنابراین زمان انتظار برای خدمات را کاهش می‌دهند (B1 در “قانون تعادل ZSearch”). در طرف دیگر الاکلنگ، وقتی ZSearch سیگنالی را دریافت کرد که به ظرفیت بیشتری نیاز دارد، می‌تواند با افزایش تعداد تکرارهای سرویس یا جمع آوری اقدامات دیگری که به همین ترتیب باعث کاهش زمان انتظار می شود (B2)، پاسخ دهد.

demand and supply

اگر تعداد درخواست های ورودی از ظرفیت بیشتر شود ، عدم تعادل ظاهر می‌شود. این عدم تعادل را می توان به یکی از دو روش برطرف کرد: (۱) تماس‌های مشتری به دلیل انتظار طولانی (B1) کاهش می‌یابد. یا (۲) به تعداد خدمت‌دهندگان به مشتری برای کاهش زمان پردازش درخواست‌ها (B2) اضافه می‌شود.

۲- تاخیرها را شناسایی کنید. هنگامی که حلقه‌های تعادل اساسی را شناسایی کردید، شناسایی و کمی کردن تأخیرهای مربوطه مهم است. در مورد ZSearch ، تأخیر مشتری ممکن است نسبتاً کوتاه باشد، مشتریان نیاز به دریافت سیگنال‌های شلوغی را دریافت کنند، تلفن را قطع می‌کنند و با شرکت‌های رقیب تماس می‌گیرند (اگرچه ایجاد روابط جدید با تأمین کننده زمان بر است).

از طرف ZSearch ، ممکن است یک تأخیر ادراکی طولانی وجود داشته باشد تا ZSearch منبع کاهش میزان تماس و نحوه پاسخگویی به آن را شناسایی کند. در این مرحله، به جای اینکه فکر کنند که چگونه سیاست‌های خودشان می‌توانند به کاهش منجر شوند، راحتترین کار برای آن‌ها این است که برای آن‌ها آسان است که رقبا را مقصر بدانند. با این حال، مدیران ZSearch احساس کردند که این مشکل ممکن است از کمبود خدمات آموزش دیده ناشی شود. آنها می‌دانستند که می‌توانند با افزایش ساعات کار پرسنل فعلی خود در کوتاه مدت استفاده کنند، هرچند اذعان داشتند که استخدام و آموزش نمایندگان جدید چندین ماه طول می‌کشد.

۳- طراحی مداخلات. هنگام بررسی هر راه حل بالقوه ، مهم است که lu اقدام را از نظر عواقب داخلی و تأثیر آن بر بازار ارزیابی کند. به ویژه، به دنبال روش‌هایی باشید که بتوانید مستقیماً بر رفتار مشتریان (حلقه تقاضا) تأثیر بگذارید، نه اینکه به سادگی واکنش نشان دهید (حلقه عرضه).

در ابتدا، مدیران ZSearch به خاطره تصمیم مشتری خود برای قطع تلفن و تماس با یک رقیب، ضرر کردند. اما پس از اندکی تأمل ، آنها برنامه‌ای را ارائه دادند که آن را “تضمین خدمات برتر مشتری” می نامیدند. آنها قول دادند که هر مشتری که بیش از ۶۰ ثانیه منتظر نماینده موجود باشد ۴۰٪ تخفیف سفارش دریافت می‌کند. این یک قمار پرهزینه بود ، اما نتیجه داد – این تضمین نه تنها باعث افزایش اعتبار ZSearch در این زمینه شد، مثالی از قیمت عرضه و تقاضا بلکه در سه نوبت باعث شد که تقاضا از ظرفیت بالاتر باشد ، مشتریان مایل بودند منتظر زمان اضافی (برای دریافت تخفیف) باشند و ZSearch ارزش سهام خود را حفظ کرد.

از همه مهمتر، ZSearch بدون خطر از دست دادن مشتری، بازخورد به موقع و ارزشمندی درباره زمان پاسخگویی دریافت کرد. با دانستن اینکه آنها اکنون یک سیستم قدرتمند برای ردیابی میزان تماس و چرخش خدمات (سمت تقاضای نمودار) دارند، می توانند توجه خود را به سمت عرضه نمودار متمرکز کنند (یافتن راه‌هایی برای بالا بردن سطح کارکنان خود تا سطح مطلوب).

مفاهیم عمیق‌تر

بسیاری از “بحران‌های” سازمانی (فروش ضعیف، مشکلات کیفیت، افت زمان تحویل) را می‌توان در عدم تطابق بین عرضه و تقاضا و نحوه اصلاح این عدم تعادل جستجو کرد. در داخل سازمان‌ها، این فشارها برای برون سپاری به منظور بهبود خدمات یا کاهش هزینه‌ها انجام می‌شود. اما در کل صنایع نیز اتفاق می‌افتد، زیرا خدمات نامناسب یا گران قیمت باعث جذب رقبا و مبتکران جدید در صنعت می‌شود. این همان مکانیسمی است که به واسطه آن مشتری‌ها با افزایش کیفیت و کاهش قیمت‌ها در صنعت روبرو می‌شوند.

مطالب مرتبط
ویدئو آموزش مدل‌سازی سیستم‌های دینامیکی با نرم افزار Vensim
انباشت و جریان گام به گام: تبدیل از نمودار حلقه‌های علی معلولی
مهارت های تفکر نقادانه

برای یادگیری بیشتر مفاهیم ذکر شده و مطالعه کتاب ها، مقالات آموزشی و همچنین فیلمهای آموزشی می توانید از فروشگاه موسسه سمام دیدن فرمائید.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.