اندرو شوگرمن، تهیهکنندهای که سابقه مدیریتی در دیزنی را دارد، میگوید: «قصهگویی در دیانای ماست و ما روزمان را با آن شروع کرده و با آن به اتمام میرسانیم.»
کتاب داستان های تاثیرگذار نوشته کیندرا هال
کتاب داستان های تاثیرگذار به قلم کیندرا هال با ترجمه ملیکا معمر توسط نشر هورمزد به چاپ رسیده است. داستانسرایی یکی از قدرتمندترین ابزارهای کسبوکار موجود است.
کمتر کسی را میشناسیم که عاشق داستان نباشد؛ داستان از ازل با آدمی بوده، در ترسها، شادیها، جنگها… استاد تمامعیار داستانسرایی تاریخ همواره زنان و مادران بودند، نسلبهنسل، سینهبهسینه… اینبار نیز کیندرا هال از همان قدرت جادویی استفاده کرده تا مخاطبش را بکشاند به دنیای خیال؛ به آنجا که بود، به آنجا که می تواند باشد.
کیندرا هال نویسندۀ کتاب داستان های تاثیرگذار با استادی و تبحر کسبوکارتان را نشانه رفته و از چیزهایی سخن گفته که شاید تا حالا کمتر شنیده باشید. او بدون بهبیراه کشاندن مطالب، در یازده فصل، مطالب کتاب را گنجانده است. کیندرا هال، در این کتاب، چهار سبک داستانسرایی (داستان ارزش، موسس، هدف و مشتری) را چنان با آب و تاب شرح داده که راهی جز موفقیت برای خوانندگانش نگذاشته است؛ تا بیاموزند چگونه میتوانند برای رشد کسبوکارشان لب به سخن وا کنند.
لُپ مطلب اینکه؛ اگر میخواهید داستانهای بهتری در بازاریابی برای مشتریان خود نقل کنید، باید بدانید چه چیزی یک داستان خوب را ایجاد میکند و اینکه چگونه داستانسرایی میتواند مشتریان را مجذوب خود کند، بر مخاطبان تأثیر بگذارد و کسبوکار شما را متحول نماید. کیندرا توضیح میدهد که چرا داستانها میتوانند ابزاری برای بازاریابان باشند.
کیندرا هال نویسنده کتاب داستان های تاثیرگذار
شروع با قصهگویی
شروع آشنایی کیندرا هال با داستاننویسی، مدتها قبل از شروع تجارت بود. کیندرا به یاد میآورد که اولین داستان خود را در 11 سالگی تعریف کرد؛ آن هم به سادگی. او میگوید بعد از چند جمله، کل کلاس ساکت بود و همه فقط به او خیره شده بودند و به هر کلمه که از زبانش جاری میشد. کیندرا در آن لحظه احساس کرد که به یک جهان جایگزین برخورد کرده است و گویی قدرتی جادویی را کشف کرده است.
اینکه در دوران کودکی، همۀ آدمها شیفتۀ شنیدن قصه هستند، مهمترین دلیل برای این موضوع است که انسان برای زندگیکردن، به قصه نیاز دارند. ما با قصهها به وجد میآییم؛ در دنیای قصهها غرق میشویم، با قصهها زندگی میکنیم؛ و مهم هم نیست در چه سن و جایگاهی باشیم. اما این عطش برای شنیدن قصه همیشه و در هر شرایطی، با آدمی هست.
از مطلب دور نشویم: کیندرا در ادامه در تیم سخنرانی مدرسه خود داستان گفت. در پایان دبیرستان در مسابقات سراسری قصهگویی شرکت کرد. جایزۀ بزرگ سفر به جشنوارۀ ملی داستانسرایی در شهر تنسی بود.
او در آن جشنواره بهطور خاص به دو چیز توجه کرد: اول، داستانهای عالی نباید بیش از حد دراماتیک باشند، چون اجزای خاصی را شامل میشدند. دوم اینکه افراد در سنین مختلف به یک اندازه مجذوب داستانها می شدند. کیندرا در نهایت به عضویت هیئت مدیرۀ شبکۀ ملی قصهگویی درآمد. او در کنفرانسهای متعددی شرکت کرده و در کارگاههای داستاننویسی زیادی حضور داشته است.
با گذشت زمان، کیندرا میدانست که میخواهد با داستانها کاری به جز سفر به جشنوارههای مختلف داستانسرایی انجام دهد. او علاقۀ زیادی به تجارت داشت، بنابراین مدرک کارشناسی ارشد خود را به پایان رساند و کار خود را بهعنوان بازاریاب و مدیر فروش، آغاز کرد. سرانجام معلوم شد که این کاری که او در تمام زندگیاش به عنوان سرگرمی انجام میداد، در واقع همان چیزی بود که او را در کارش بهترین میکرد. کیندار هماکنون بهعنوان مشاور در شرکتها و سازمانهای مختلف مشغول به فعالیت است و به کسبوکارها یاد میدهد چگونه میشود با قدرت داستانسرایی میتوانند به موفقیتهای بیشتری دست پیدا کنند.
چرا داستان ها ارزشمند هستند
انسانها برای داستانها برنامهریزی شدهاند. این راه به آغاز بشریت برمیگردد. داستانها بخشی از انسانبودن هستند. وقتی یک داستان خوب را دنبال میکنیم، مغز ما مواد شیمیایی ترشح میکند که ما را وادار به توجه میکند. اگر داستانسرایی بهخوبی انجام شود، مغز ما درگیر چیزی میشود که کیندرا آن را فرآیند خلاقیت مشترک مینامد؛ ما این جزئیات را میگیریم و در حالی که آن را میشنویم، تصویری را در ذهن خود ترسیم میکنیم. به همین دلیل تمایل یا اعتیاد به شنیدن داستانها را داریم.
مهم نیست که کی هستید یا اهل کجا؛ همه ما میخواهیم داستانهایی بشنویم. بههمین دلیل است که آنها بسیار ارزشمند و قدرتمند هستند. اما ما اغلب این اشتباه را مرتکب میشویم که فکر میکنیم داریم داستان میگوییم در حالی که اینطور نیست.
گفتن داستان های برند
داستانها برای بازاریابان واقعا مهم هستند. اول، همۀ ما بر سر سهم محدودی از ذهن مشتریان بالقوه و مشتریان خود رقابت میکنیم و وقتی بتوانیم داستانی را تعریف کنیم که مشتری را درگیر خود کند، میتوانیم بخشی از آن توجه را که برای بازاریابی کاملاً ضروری است، جلب کنیم.
کیندرا هال در کتاب داستانهای تأثیرگذار به ما میگوید که اگر داستان خوبی بگوییم، اعتباری نیز ایجاد میکنیم – عامل «دانستن، دوست داشتن و اعتماد» – بخش مهمی از بازاریابی است. ما در زمانهای زندگی میکنیم که ارتباطات بسیار زیادی داریم. ما میتوانیم ببینیم که همه در هر زمان چه میکنند، با این حال هنوز احساس میکنیم ارتباط زیادی با هم نداریم.
بنابراین، بازاریابان، بهویژه آنهایی که در شرکتها کار میکنند، فرصتی باورنکردنی برای جنبۀ «دانستن، دوستداشتن و اعتماد» برای انسانیکردن تجارت دارند. شما میتوانید از آن احساسات انسانی استفاده کنید و واقعاً کاری کنید که مشتریان بالقوه و فعلی شما این ارتباط را با شما به عنوان یک برند انسانی احساس کنند.
فاکتورهای ضروری داستان واقعی
اگر می دانستید که برگ برنده شما برای داستانی واقعی ساختن از یک داستان، مستلزم چهار عنصر و یک روش ساده برای چینش این عناصر در کنار هم است. آنوقت می دیدید که چقدر راحت به مقصد رسیدهاید.
- شخصیتهای ملموس
- احساسات باورپذیر
- لحظۀ خاص
- جزئیات مشخص و دقیق
کیندرا در کتابش با آوردن مثال های جذاب آنچنان مفصل این عناصر را توضیح داده، و در هم تنیده که راهی جز موفقیت برای خوانندگانش نگذاشته است. تسلط بر آن ها برگ برنده هر کسب و کاریست که عزمش را برای موفقیت جزم کرده است.
آنچه کسب و کارها باید بدانند!
کیندرا هال در کتاب داستان های تاثیرگذار از چهار سبک اصلی داستانی میگوید که با دانستن آن میتوان تعداد زیادی از کسبوکارها را نجات داد. در ادامه به آن ها میپردازیم.
شماره یک: داستان ارزش
اولین شکاف در تجارت «شکاف ارزش» است. مهمترین شکافی که هر کسبوکاری باید پر کند، شکاف بین چیزی است که ارائه میکند و افرادی که خواه بدانند یا ندانند، به آن نیاز دارند. برای جلب توجه خریداران، متقاعدکردن آنها که «بله، این راه حل است» و در نهایت تبدیل آنها به کاربران تکراری، مشتریان، خریداران، و معتقدان. وقتی صحبت از فروش و بازاریابی می شود، داستان ارزش، پادشاه است. و ارزش یک داستان ارزشی از روانشناسی شروع می شود و طیف کاملی از اینکه چرا ما بله می گوییم را در بر می گیرد.
مهمترین ویژگی داستان ارزشی طبیعتاً تأثیرگذاربودن آن است. داستان ارزشی میتواند ارزش حقیقی محصول یا خدمات شما را به مشتریهای بالقوه یا مشتریان وفادارتان نشان دهد. مهم نیست کی هستید یا داستان شما چیست، وقتی تمام توجهتان معطوف و متمرکز بر افرادی باشد که به آنها خدمت میکنید و تلاشتان برای رفع مشکلات و اندوه آنها باشد، هرگز نگران بازار کساد و فروش ضعیف کسبوکارتان نخواهید بود. برای محصولتان داستان ارزشی خلق کنید. سپس بنشینید و از نتایج رضایتبخش آن لذت ببرید، گاهی حتی خیلی سریع شاهد نتایج عالی آن خواهید بود.
شماره دو: داستان مؤسس
هر کسب و کاری یک داستان موسس دارد. پشت هر کسب و کاری، داستانی از کی و چگونه شروع شد وجود دارد. داستانی از قبل از کسب و کار که حتی در چشم بنیانگذار آن یک جرقه بود. داستانی در مورد لحظه ای که برای اولین بار یک ایده مطرح شد. داستانی از لحظه ای که بنیانگذار متوجه شد این ممکن است همان تجارتی باشد که دنبالش بودیم.
چه در یک شرکت باشید یا یک شرکت را راه اندازی کرده باشید، این داستان تضمین شده است. مهم نیست چقدر بزرگ، مهم نیست چقدر قدیمی یا جدید، یک شرکت یا محصول را به من نشان دهید، و من داستانی از نحوه شروع همه چیز به شما نشان خواهم داد. هیچ استثنایی وجود ندارد.
اگر ایده کسب و کاری دارید یا در مرحلهای هستید که به یافتن سرمایهگذاران مطمئن نیاز دارید یا در خیل عظیم رقبایتان به فرصتی برای بهتر دیده شدن نیازمندید و یا در تلاش برای جلب بهترین استعدادها با مجموعه کاریتان هستید، داستان مؤسس میتواند در تمام این موقعیتها به روشها و دلایل مختلف راهگشا باشد.
شماره سه: داستان هدف
با رشد یک تجارت، یک چیز همیشه اتفاق می افتد: افراد جدید وارد می شوند. کارمندان، پیمانکاران موقت، و فریلنسرها. این افراد جدید برای رشد یک شرکت حیاتی هستند. فراتر از یک اندازه خاص، شما به سادگی نمی توانید بدون افراد بیشتر رشد کنید. اما افراد جدید نیز مشکلی ایجاد می کنند: آنها بنیانگذار نیستند. آنها مهارتهای یکسانی ندارند، انگیزه یکسانی ندارند، و اغلب به وضوح نمیدانند که شرکت چه میکند یا چرا.
همسوکردن این ارتش کوچک کارمندان و ایجاد انگیزه در آنها شاید کمی هراسآور به نظر برسد، اما نمیتوان آن را نادیده گرفت و رهبران باهوش در این راه از داستانگویی کمک میگیرند. داستان هدف به کارکنان هر سازمان و شرکتی انگیزۀ کارکردن میدهد؛ انگیزهای برای تعهد، همکاری و تلاش برای به ثمر رساندن هدفی دستدردست دیگران.
داستان هدف بهمثابۀ یکی از همهکارهترین انواع داستانی تمام خلأهای درونسازمانی را پر میکند. خوشبختانه داستان هدف این قابلیت را دارد که تیمهای کاری را به روشهای گوناگون و با اهداف متفاوت باهم همسو کند.
شماره چهار: داستان مشتری
شما از قبل، داستان مشتری را به خوبی می دانید. شما انعکاس آن را در مواردی مانند توصیفات، بررسیها، تأییدیههای تأثیرگذار، ارجاعها و توصیهها دیدهاید. سابقه طولانی مشتریانی که محصولات را ستایش می کنند.
تجارب مشتری برتری طبیعی نسبت به بازاریابی سنتی دارد، وقتی به کسی می گویید محصول شما عالی است، به آن بازاریابی می گویند. وقتی مشتری دیگری به آنها میگوید، به آن ارجاع میگویند و ارجاعها سطح کاملاً متفاوتی از نفوذ را دارند. مطالعات به طور مداوم نشان می دهد که بررسی ها و ارجاع ها تأثیر زیادی بر رفتار مشتری دارند. اما در حالی که مصرفکنندگان به دنبال بررسی و خواندن نظرات هستند، تحقیقات همچنین نشان میدهد که مصرفکنندگان اغلب شک دارند. اینجاست که داستان های مشتری می تواند به شما کمک کند.
مزیت داستان مشتری این است که چون گویندۀ داستان یکی از خود مشتریان است، دیگر اثری از ایرادگرفتنها و تردیدها نیست، درحالیکه اگر فروشنده از محصولش اینطور تعریف کند، همۀ این تردیدها و پرسشها برایمان مطرح میشود. در داستان مشتری شخصیت ملموس دیگر هیچ کسبوکار یا شرکتی نیست، بلکه یکی از خود شماست. از همان مردمانی که محصول را امتحان کرده، راضی بوده و تعریفکردن از آن برایش منفعتی ندارد.
دیگران در مورد کتاب داستانهای تاثیرگذار چه میگویند
در هر شغل و جایگاهی که هستید این کتاب را همین حالا بخوانید؛ کتابی کاربردی، بامزه و حقیقی. کتاب جدید کیندرا را نمیتوانید زمین بگذارید. (سث گودین، نویسندۀ کتاب پرفروش بازاریابی این است از نگاه نیویورک تایمز)
داستانگویی از مهارتهای بنیادین در تجارت است. داستانگویی اطلاعات شما را تأثیرگذارتر و ارتباطات را مؤثرتر میکند. کیندرا هال با کتاب خود، داستانگویی را برای همه دستیافتنی کرده است. برای موفقیت در داستانگویی حتماً نباید نویسندۀ بزرگی باشید، همین که بدانید چطور یک داستان تأثیرگذار تعریف کنید کافی است. (چارلز دویچ، نویسندۀ کتابهای پرفروش نیروی عادت و زیرکتر، سریعتر، بهتر)
ماجرا از این قرار است: کسبوکار شما با یک منحنی یکنواخت پیش میرود، شما این کتاب را میخرید، مثل من بدون آنکه آن را زمین بگذارید تمامش میکنید؛ هوش از سرتان میبرد و سکانس پایانی: کسبوکار شما بهطور چشمگیری پیشرفت میکند. داستانگویان فراواناند، اما کماند افرادی که در این هنر استادند و میتوانند راه و رسم درست را نشانتان بدهند. این داستان کیندرا و کتاب اوست. (اسکات استارتن، نویسندۀ کتابهای پرفروش، سخنران تالار مشاهیر و فعال حوزۀ داستانگویی)
من در انتخاب کتابهایی که میخوانم بهشدت سختگیرم. این سختگیری را دربارۀ کتابهای حوزۀ کسبوکار دوبرابر کنید، اما کیندرا از صفحۀ نخست کتابش مرا میخکوب کرد و تا انتها با خود برد؛ این قدرت خارقالعادۀ داستانگویی است. اگر بهدنبال راهی برای انگیزهبخشیدن به کارمندان و مشتریان خود هستید، اگر میخواهید افق دیدتان را وسعت دهید و در بازاریابی موفقتر عمل کنید، خواندن کتاب داستانهای تأثیرگذار از بایدهای زندگی شماست. (رند فیشکین، مؤسس اسپارکتورو)
داستانگویی از آندست هنرهایی است که امروزه در هیاهوی اصطلاحات دهانپُرکن جدید، خرده اطلاعات و کلیپهای کوتاه انگیزشی مهجور مانده و بسیار مایۀ تأسف است، چراکه داستانها از بدو پیدایش زبان بهمثابۀ ابزاری برای ایجاد ارتباط بین ما وجود داشتهاند. کیندرا هال در کتاب داستانهای تأثیرگذار بهزیبایی مفهوم داستانها را با بهترین روشها برای یافتن و خلق آنها پیوند داده و ارزندهترین پندها و راهکارها را در اختیار صاحبان مشاغل و چهرههای تأثیرگذار حوزۀ تجارت قرار میدهد. (مل رابینز، نویسندۀ کتاب پُرفروش جهانی قانون پنج ثانیهای)
داستانهای تأثیرگذار کتابی است مناسب، شخصی، پرکشش و قدرتمند که برای توسعۀ کسبوکارتان بهوسیلۀ داستانها خواندن آن الزامی است. خواندن این کتاب اکیداً توصیه میشود. (جی بایر، بنیانگذار شرکت اینترنتی کانوینس اند کانورت و یکی از نویسندگان کتاب قدرت بیان)
در کسبوکار من تعریفکردن یک داستان شخصی از الزامات اصالت کار و مدرکی دال بر این ادعاست که کاری که میکنم و کسانی که کمکشان میکنم هر دو به نتیجۀ نهایی میرسند. داستانها به من و تیم همکارم کمک میکنند مسیر کاریمان را که براساس آن شناخته میشویم با همگان به اشتراک بگذاریم و برای برقراری ارتباط با مشتریان خود راهی بیابیم. (آتم کالابریس، مؤسس استارتاپ، متخصص تغذیه و تناسب اندام)
جمع بندی
شاید به ظاهر آنچه که ما در جستجویش هستیم تجربه یک خرید عالی باشد، اما در واقع این داستان سرایی برای فروش است که تاثیر عمیقی بر کسب و کارمان و وفاداری مشتریانمان بر جای می گذارد. داستان ها قدرت تحول دارند، تحول در ادراکات و امیال؛ این همان تحولی است که بیشترِ ما بهدنبالش هستیم.
تأثیر چشمگیری که داستان بر هر کسبوکار دارد فراتر از فروش محصول است. تأثیر داستانها سبب دگرگونشدن ذات و ماهیت بازاریابی و از همه بالاتر، تغییر نگاه ما به خودمان میشود. اینکه این تحول چطور اتفاق میافتد و شما چطور با در اختیار گرفتن مهار داستانها میتوانید این تحولات را ایجاد کنید موضوع اصلی این کتاب است.
قصههایت را بگو
قصهگویی یا Storytelling در برندسازی، با بهرهگیری از یکی از نیازهای اصلی انسان، یعنی نیاز به ارتباطگیری با دیگران، شنیدن قصههایشان و حس نزدیکی به آنها، توانسته بهطور روزافزون به محبوبیت خود بیفزاید. در این روش افراد حکم شخصیت اصلی داستان را دارند و محصولات و برندها در این جایگاه قرار نخواهند گرفت. هنگامی که تجارب فردی زندگی خود را با دیگران به اشتراک میگذارید، افراد به واسطه شباهتها و تجارب مشترک با شما احساس نزدیکی میکنند و بدین شکل شما ارتباط احساسی عمیقی را با مشتری خود خواهید ساخت. حاصل چنین ارتباطی داستان های واقعی بازاریابی در طول زمان اعتماد به برند شماست و باعث شناختهشدن بیشتر و سرزبانافتادن نام شما و محصولتان خواهد شد.
روشهای مختلفی برای قصهگویی در برندسازی وجود دارد و نمیتوان دستورالعملی کلی برای آن ارائه کرد. بیشک هرکدام از این روشها بهزعم افراد مختلف میتوانند بهترین روش باشند اما به طور کل همگی در این موضوع که اهمیت قصهگویی بسیار بالاست، اتفاق نظر دارند.
در ادامه با هم نمونههایی موفق از قصهگویی در برندسازی را مرور خواهیم کرد و نحوه بهکارگیری آن را توضیح خواهیم داد اما پیش از آن، ماهیت این روش را مرور و تعریفی از آن را ارائه میکنیم.
قصهگویی در برندسازی چیست؟
قصهگویی در برندسازی روشی است که در آن با بهرهگیری از روایت داستان و حکایتهای فردی، بین مشتری و برند ارتباطی احساسی ایجاد میشود. در این روش داستان زندگی صاحب برند یا توضیحاتی از محصولات او مورد استفاده قرار میگیرد اما قصهگویی در برندسازی الزاما به همین موارد خلاصه نمیشود. مهمترین بخش قصهگویی جنبه انسانی و تجارب فردی است که باعث ارتباطگیری مشتری با برند میشود.
قصهگوهای خوب میتوانند بدون اینکه بهزور تاریخچه ساخت برند و محصولات خود را به خورد مشتری بدهند، اعتماد و همدلی آنها را بهدست بیاورند. نمونه موفق در این زمینه شرکت نایکی(Nike) است که با توجه به محصولات خود، یعنی لوازم و تجهیزات ورزشی، میتواند در مورد شادی حاصل از پیروزی در یک رقابت ورزشی یا غم ناشی از عدم موفقیت داستانسرایی کند.
یک قصهگوی ماهر میتواند بین ارزشهای برند خود و مناسبتها، حوادث، اماکن خاص و تجارب افراد ارتباطی عمیق ایجاد کند و به آن جنبههای انسانی بدهد. اعتماد در صورت برقراری ارتباط احساسی و همزاد پنداری است که در افراد شکل میگیرد. ماجراها و چالشهای واقعی، بالا و پایینهای زندگی، پیروزیها و واکنشهای احساسی هستند که افراد را تحت تاثیر قرار میدهند. وظیفه فرد قصهگو این است که پیوسته بتواند ارتباط برند و محصول خود را به این داستانها و حکایتهایی که برای مشتری معنادار است، حفظ کند. در این راستا قصهگو میتواند از اثری که بر زندگی دیگران گذاشته، صحبت کند یا از گذشته مشترک برند و مشتری یا آینده و رویاهای مشترکشان حرف بزند.
چرا قصهگویی برای برندسازی از اهمیت ویژهای برخوردار است؟
در دنیای فعلی و رقابتهای سنگینی که ابرشرکتها برای بهدستگرفتن بازار در آن مشارکت میکنند، بیشک تمامی تکنیکهای موثر، از جمله قصهگویی در برندسازی، برای بقا و رشد آنان حیاتی است. اهمیت استفاده از قصهگویی، فراگیری و خلاقیت نشاندادن در استفاده از آن به دلایل متعددی برمیگردد. در این بخش به چندین مورد از دلایل اهمیت و سود قصهگویی در برندسازی میپردازیم.
استفاده از تکنیک قصهگویی به آشناسازی مشتری با برند، هدف صاحب برند از ایجاد آن و نیز محصولات او کمک بزرگی میکند و در صورت پیوستگی بیشک در مشتری ایجاد اعتماد کرده و در او حس وفاداری نسبت به برند را بهوجود میآورد. این تکنیک باعث میشود که نام و ماهیت برند ماندگاری بیشتری در ذهن افراد داشته باشد و علاوه بر آن، موجب مطرحشدن بیشتر آن در بازارهای مختلف آنلاین و آفلاین میشود.
قصهگویی و بهرهگیری از آن به صاحب برند فرصتی برای خاص و متفاوتبودن نسبت به سایر رقبا در بازار ایجاد میکند و به افزایش ظرفیتهای فروش و درآمدزایی بیشتر منجر میشود. ساختن جامعههای کوچک از مشتریهایی که با ارزشهای برند همسو هستند، با آن ارتباط میگیرند و به آن وفادار میمانند، موجب افزایش جنبه انسانی برند و به طبع آن، افزایش سودآوری میشود.
لازم به ذکر است که موارد فوق تنها بخشی از دلایل اهمیت و مزایای استفاده از قصهگویی در برندسازی است و بیشک میتوان دلایل بسیار زیادی را در این مورد ارائه کرد.
چگونه قصهگویی خوب برای برند خود باشیم؟
قبل از هر چیز لازم است یادآوری کنیم که قصهگویی برای برند ابدا به معنای اصرار بیش از حد برای متمرکز ماندن روی داستان خود و محصول خود نیست. از موارد لازم برای موفقبودن در این زمینه، خلاق و نوآور بودن است و با در نظر داشتن این موضوع، مرحله به مرحله پایه و اساس داستان خود را بنیانگذاری میکنیم.
صاحب برند در ابتدا میتواند داستانهای کوچکی را از زندگی شخصی خود و اینکه چگونه به این نقطه رسیده بیان کند، از تخصصش بگوید، چالشهایی را که در آن حوزه با آنها مواجه بوده بیان کند، روشهایی که برای مقابله با این چالشها برگزیده را توضیح داده و موفقیتها و شکستهایش را شرح دهد. تمامی موارد قیدشده از اهمیت فراوانی برخوردار هستند اما شاید مهمترین موضوع در رابطه با قصهگویی در برندسازی، تعریف ارزشهای برند در ابتدای کار و مقید ماندن به آن است. ارزشهای برند حکم اسکلت آن را دارند و در صورت تغییر ماهیت یا تخطی از آن، قصهای یکپارچه و تاثیرگذار ساخته نمیشود.
میتوان برای شروع، داستانهای کوتاه و سادهای را برای برند و محصول در شبکههای اجتماعی تعریف کرد. با توجه به محدود بودن ظرفیت ذهن انسان، سادگی و کوتاهبودن داستان باعث ماندگاری بیشتر آن در ذهن مخاطب میشود. به خاطر داشته باشید که تمرکز باید روی نقاط اشتراک داستان شما و مشتری باشد. هرچه نقش و میزان درگیری مشتری بیشتر باشد، حس نزدیکی و وفاداری بیشتر خواهد شد.
قصهای که تعریف میکنید، منحصربهفرد باشد و در آن به ارزشهای برند اشاره کنید. انسانها در فضاها و موقعیتهای آشنا احساس راحتی بیشتری دارند. بنابراین لازم است که با اتمسفر و فضای داستان آشنا بوده و به راحتی بتوان آن را پذیرفت. در عین حال لازم است که عناصر خلاقانهای در آن بهکار گرفته شود تا کسالتآور و تکراری نباشد.
زاکربرگ قصهگو
مارک زاکربرگ، همبنیانگذار و مدیرعامل اجرایی فیسبوک سال گذشته نام شرکتش را به Meta تغییر داد. زاکربرگ هنگام اعلام این خبر با مرور ماهیت و هدف اصلی فیسبوک، یعنی نزدیک کردن افراد به یکدیگر، از تکنیکهای قصهگویی برای معرفی برند جدید خود استفاده کرد. او با بزرگتر کردن داستان داستان های واقعی بازاریابی قدیمی شرکت و ارتباط دادن آن به واژه Meta، که به معنای «فراتر» است، سعی بر معرفی آن بهعنوان شرکتی را داشت که علاوه بر حضور در حوزههای پیشین خود، درصدد دستیابی به اهدافی بزرگ در آینده است که افراد زیادی آن را انقلابی در نحوه استفاده انسان از تکنولوژی ارتباطات به حساب میآورند.
داستان سفرها
Airbnb شرکتی است که در زمینه اجاره مکانهای تفریحی و اقامتی در سطح جهان فعالیت میکند. تکنیک قصهگویی در این شرکت مورد استفاده قرار میگیرد اما ارتباط چندانی با محصولی که ارائه میکند، ندارد. مخاطبان این شرکت مشتاق شنیدن موضوعاتی جدید و خاص مانند تجربه ماندن در کنار افرادی جدید، قصههای مالکان این اماکن و نیز قصه افرادی که از خدمات آنها استفاده کردهاند، هستند. چنین داستانهایی را مسافران و مالکان بهخوبی میتوانند تعریف کنند و ایربیانبی با بهرهگیری از این موضوع و اختصاص دادن بخشی از وبسایت خود به مشتریان و ایجاد ارتباط بین خود و مشتریان، توانسته پلتفرمی مناسب جهت قصهگویی برند خود ایجاد کند. در واقع، ایربیانبی فضایی را ایجاد کرده تا مشتریانش قصه این برند را بسازند؛ قصهای مبتنی بر تجربیات شخصی در مواجهه با آدمها و مکانها و تجربیات جدید. این شیوه قصهگویی که از زبان شخصی ثالث بیان میشود، در جلب اعتماد سایر کاربران بسیار موثر است، چون از حاصل خودتعریفی نیست و سخن دیگرانی است که تجربه خود را با دیگران به اشتراک میگذارند.
بگذار مایکل سخن بگوید
در سال۱۹۹۹ شرکت نایکی یا Nike با ساخت ویدئویی تبلیغاتی و استفاده از بازیکن افسانهای بسکتبال به نام مایکل جردن، توانست ارتباط قویای بین برند خود و مخاطبانش ایجاد کند. در آن زمان عموما شرکتها با تکرار و فشار آوردن به مشتریان، قصد فروش محصولشان را داشتند اما نایکی توانست با تعریف داستان جردن در این آگهی و پایان دادن آن با سخن مشهور این بازیکن آمریکایی یعنی «Just Do It»، که به شعار شرکت تبدیل شد، بین جردن، بسکتبال و طرفداران او ارتباط احساسی عمیقی را شکل دهد.
پس از فراگیر شدن شبکههای اجتماعی، نایکی تعریف قصههایی انگیزهبخش و تاثیرگذار را شروع کرد. نایکی در تمام این سالها با بهرهگیری تمام از چنین داستانهایی، مانند بیدار شدن افراد معمولی و تازهکار از خواب برای ورزشکردن یا استفاده از زنان موفق در رشتههای ورزشی، مشتریان خود را تحت تاثیر عمیق قرار داده است.
ارزان بخر و از محیط زیست حمایت کن
شرکت Warby Parker نمونهای از شرکتی است که توانسته با تعریف داستانی انساندوستانه، برند خود را به مردم معرفی کند. حتی انگیزه به وجود آوردن این شرکت توسط بنیانگذار آن هم، داستانی شنیدنی دارد. یکی از موسسهای این شرکت به دلیل گمکردن عینک خود در سفر و ناتوانی او در خرید عینک به دلیل گرانقیمت بودن آن، مجبور شد که یک ترم از دانشگاه خود را بدون عینک بگذراند. همین موضوع موجب شد که او به فکر ساخت عینکهای ارزانقیمتتر، که عموم مردم توانایی خریدشان را داشته باشند، بیفتد. انسانیبودن این داستان و درک مشترک این فرد و افرادی که شنونده داستان او بوده و خود با چنین چالشی روبهرو شدهاند، باعث شد ارتباطی احساسی بین این برند و مردم شکل بگیرد که در نهایت منجر به فروش بیشتر محصولاتش شد. علاوه بر آن، در ساخت این عینکها از موادی استفاده شده که به محیطزیست آسیبی وارد نمیکنند و چنین موضوعی تحسین افراد زیادی را برانگیخته است. حمایت از محیطزیست الان یک پدیده مورد استقبال در سطح جهان است. برندها با رویآوری به این پدیده، به دنبال محبوبیت جهانی هستند.
دیزنی و دیانای قصهگویی
«رویاپردازی کن، باور داشته باش و جسارت به خرج بده» این عبارتها، شعار والتر دیزنی، انیماتور و بنیانگذار ابرشرکتی به نام دیزنی است که بر پایه آن این غول بزرگ صنعت سرگرمی را به وجود آورد. این شرکت از زمان تاسیس تا به امروز، از روش قصهگویی برای برندسازی و گسترش سهم خود از صنعت سرگرمی استفاده کرده است. زمانی که دیزنی شروع به فعالیت در این حوزه کرد، همهچیز را بر پایه اصلی بنا کرد که خود بدان قویا معتقد بود؛ اصلی که میگوید: رویا و رویاپردازی در کنار تلاش، کلید دستیابی به اهداف است. این اصل فراتر از یک عبارت بیان شده توسط دیزنی است، چراکه افراد بیشماری با آن موافق هستند و با آن همزادپنداری میکنند. قصهگویی در دیزنی، موجب مطرحشدن هرچه بیشتر والتر شد و مسبب ارتباطگیری مخاطبان با محصولات او شد.
شخصیت میکیماوس، که تا به امروز از نمادهای اصلی این شرکت به شمار میرود، در زمان خود به نمادی از دیزنی و برندش تبدیل شده بود و کمتر کسی را میشد یافت که حداقل یکبار هم که شده، موش محبوب این ابرشرکت را نشناسد.
با ترکیبکردن عناصری نظیر خلاقیت، کنجکاوی، ایدههای نو و جسورانه، سرگرمی و یادگیری در قالب سرگرمی با آثار خود و نیز پیوسته طیکردن مسیر رشد، دیزنی توانست خود را به عنوان نمادی از موفقیت در صنعت سرگرمی تبدیل کند. او با استفاده از داستانهای قدیمی و تلفیق آنها با جو و فضای روز، توانست برند خود را به عنوان برندی معرفی کند که علاوه بر بهرهگیری از عناصر قدیمی، توانسته با ریسکپذیری و جسارت تمام به پیش تاخته و بر چالشهای مسیر غلبه کند.
اندرو شوگرمن، تهیهکنندهای که سابقه مدیریتی در دیزنی را دارد، میگوید:
«قصهگویی در دیانای ماست و ما روزمان را با آن شروع کرده و با آن به اتمام میرسانیم.»
امروزه قصهگویی برای برندسازی در دیزنی کاربردی اساسی دارد و به واسطه آن برند و محصولاتش را به تمامی مخاطبان در کل جهان میفروشد. داستانی که دیزنی، خود و برندش را با آن به دنیا معرفی میکند قصه امید و ساخت جهانی است که در آن افراد از حقوق یکسان برخوردارند، بین زنان و مردان تبعیضی وجود ندارد، انسانها و سایر اشکال حیات کره زمین در صلح و آرامش در کنار یکدیگر زندگی میکنند و نیز جهانی است که در آن آسایش، شادی و خوشبینی بر تمامی افراد، بهویژه کودکان، سایه میاندازد.
جهان رویایی دیزنی
حال به بررسی این «جهان» میپردازیم. کیست که با چنین آرمانهایی مخالفتی داشته باشد و رویای خلاف آن را در سر بپروراند؟ بیشک بخش اعظم مخاطبان دیزنی در داشتن چنین ارزشهایی با آن همسو و همجهت هستند و این موضوع باعث مطرح شدن دیزنی بهعنوان برندی شده که در مسیر رسیدن به این اهداف و انجام وظایف اجتماعی خود شناخته میشود. دیزنی با قصهگویی خوب و متعهد ماندن به ارزشهای خود با مخاطبانش ارتباط برقرار میکند و اعتمادشان نسبت خود را افزایش میدهد.
دیزنی تا زمانی که از مسیری که تعریف کرده دور نشود، نام و برندش نزد مشتریان و خریداران در جرگه شرکتهای معتبر خواهد ماند.
۹ داستان کوتاه و آموزنده مدیریتی
مورچه هر روز صبح زود سر کار میرفت و بلافاصله کارش رو شروع میکرد.با خوشحالی به میزان زیادی تولید میکرد.
رئیسش که یک شیر بود، …….
رئیسش که یک شیر بود، از اینکه میدید مورچه میتواند بدون سرپرستی بدین گونه کار کند، بسیار متعجب بود.
بنابراین فکر کرد که اگر مورچه میتواند بدون هیچ گونه سرپرستی بدین گونه تولید کند، پس با داشتن یک سرپرست حتما میزان تولیدش بسیار بالاتر خواهد رفت.
او بدین منظور سوسکی را که تجربه بسیار زیادی در سرپرستی داشت و به نوشتن گزارشات عالی شهره بود، استخدام کرد.
اولین تصمیم سوسک راه اندازی دستگاه ثبت ورود و خروج بود.
او همچنین برای نوشتن و تایپ گزارشاتش به کمک یک منشی نیاز داشت.
عنکبوتی هم مدیریت بایگانی و تماسهای تلفنی را بر عهده گرفت.
شیر از گزارشات سوسک لذت برده و از او خواست که نمودارهایی که نرخ تولید را توصیف میکند تهیه نموده که با آن بشود روندها را تجزیه و تحلیل کند. او میتوانست از این موارد در گزارشاتی که به هیئت مدیره میداد استفاده کند.
بنابراین سوسک مجبور شد که کامپیوتر جدیدی به همراه یک دستگاه پرینت لیزری بخرد.
او از یک مگس برای مدیریت واحد تکنولوژی اطلاعات استفاده کرد.
مورچه زمانی که بسیار بهره ور و راحت بود، از این حد افراطی کاغذبازی و جلساتی که بیشترین وقتش را هدر می داد متنفر بود.
شیر به این نتیجه رسید که زمان آن فرا رسیده که شخصی را به عنوان مسئول واحدی که مورچه در آن کار میکرد را معرفی کند.
این سمت به جیرجیرک داده شد. اولین تصمیم او هم خرید یک فرش و نیز یک صندلی ارگونومیک برای دفترش بود.
این مسئول جدید یعنی جیرجیرک هم به یک کامپیوتر و یک دستیار شخصی که از واحد قبلیاش آورده بود، به منظور کمک به برنامه بهینهسازی استراتژیک کنترل کارها و بودجه نیاز پیدا کرد.
اکنون واحدی که مورچه در آن کار میکرد، به مکان غمگینی تبدیل شده بود که دیگر هیچ کسی در آنجا نمیخندید و همه ناراحت بودند.
در این زمان بود که جیرجیرک، رئیس یعنی شیر را متقاعد کرد که نیاز مبرم به شروع یک مطالعه درخصوص سنجش شرایط محیطی دارد.
با مرور هزینههایی که برای اداره واحد مورچه میشد، شیر فهمید که بهرهوری بسیار کمتر از گذشته شده است.
بنابراین او جغدی که مشاور شناخته شده و معتبر بود را برای ممیزی و پیشنهاد راه حل اصلاحی استخدام نمود.
جغد سه ماه را در آن واحد گذراند و با یک گزارش حجیم چند جلدی باز آمد. نتیجه نهایی این بود: “تعداد کارکنان بسیار زیاد است”.
حدس می زنید اولین کسی که شیر اخراج کرد چه کسی بود؟
مسلما مورچه ! چون او عدم انگیزه اش را نشان داده و نگرش منفی داشت…
شاخص اقتصادی
شاه عباس از وزیر خود پرسید:”امسال اوضاع اقتصادی کشور چگونه است؟”وزیر گفت:”الحمدالله به گونه ای است که تمام پینه دوزان توانستند به زیارت کعبه روند!”
شاه عباس گفت:”نادان! اگر اوضاع مالی مردم خوب بود می بایست کفاشان به مکه می رفتند نه پینه دوزان، چون مردم نمی توانند کفش بخرند ناچار به تعمیرش می پردازند، بررسی کن و علت آن را پیدا نما تا کار را اصلاح کنیم.”
۱- یک شاخص مناسب می تواند در عین سادگی بیانگر وضعیت کل سازمان باشد.
۲- در تحلیل شاخص باید جنبه های مختلف را بررسی نمود. گاهی بهبود ناگهانی یک شاخص بیانگر رشدهای سرطانی و ناموزون سیستم است.
غورباقه در نوک برج
روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه دو بدهند. هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود. جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند و مسابقه شروع شد. راستش، کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی بتوانند به نوک برج برسند. شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید: «اوه، عجب کار مشکلی!!»، «اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند.» یا «هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست. برج خیلی بلنده!»
قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا و بالاتر می رفتند. جمعیت هنوز ادامه می داد: «خیلی مشکله! هیچ کس موفق نمی شه!» و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف. ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد؛ بالا، بالا و باز هم بالاتر. این یکی نمی خواست منصرف بشه! بالاخره بقیه از بالا رفتن منصرف شدند به جز اون قورباغه کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها قورباغه ای بود که به نوک رسید! بقیه قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کار رو انجام داده؟
اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟ و مشخص شد که برنده مسابقه کر بوده!
هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید. چون اونا زیباترین رویاها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند، چیزهایی که از ته دلتون داستان های واقعی بازاریابی آرزوشون رو دارید! همیشه به قدرت کلمات فکر کنید. چون هر چیزی که می خونید یا می شنوید روی اعمال شما تأثیر میگذاره. پس همیشه مثبت فکر کنید و بالاتر از اون، کر بشید هر وقت کسی خواست به شما بگه که به آرزوهاتون نخواهید رسید و همیشه باور داشته باشید: من همراه خدای خودم همه کار می تونم بکنم.
دستمزد
یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش میرفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند، بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی را که در خیابان افتاده بود شوت میکردند و سر و صدای عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.
روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که میبینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. من هم که به سن شما بودم همین کار را میکردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی ۱۰۰۰ تومن به هر کدام از شما می دهم که بیایید اینجا، و همین کارها را بکنید.»
بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: « ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمیتونم روزی ۱۰۰ تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟»
بچه ها گفتند: « ۱۰۰ تومن؟ اگه فکر میکنی ما به خاطر روزی فقط ۱۰۰ تومن حاضریم اینهمه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کور خوندی. ما نیستیم.»
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.
ملانصرالدین چگونه بازاریابی می کرد …؟!؟
ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگ و حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملا نصرالدین را آنطور دست میانداختند٬ ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت میآید و هم دیگر دستت نمیاندازند. ملا نصرالدین پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم. شما نمیدانید تا حالا با این کار چقدر پول گیر آوردهام.
شرح حکایت ۱ : دیدگاه بازاریابی استراتژیک
ملا نصرالدین با بهرهگیری از استراتژی ترکیبی بازاریابی، قیمت کمتر و ترویج، کسب و کار «گدایی» خود را رونق میبخشد. او از یک طرف هزینه کمتری به مردم تحمیل میکند و از طرف دیگر مردم را تشویق میکند که به او پول بدهند.
«اگر کاری که می کنی٬ هوشمندانه باشد٬ هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند»
شرح حکایت ۲ : دیدگاه سیستمی اجتماعی
ملا نصرالدین درک درستی از باورهای اجتماعی مردم داشته است. او به خوبی می دانسته که گداها از نظر مردم آدم های احمقی هستند. او می دانسته که مردم، گدایی – یعنی از دست رنج دیگران خوردن را دوست ندارند و تحقیر می کنند. در واقع ملانصرالدین با تایید باور مردم به شیوه خود، فرصت دریافت پولی را بدست می آورده است.
«اگر بتوانی باورهای مردم را تایید کنی آنها احتمالا به تو کمک خواهند کرد»
شرح حکایت ۳ : دیدگاه خودمونی
ملا نصرالدین دانا تر از مردمان اون شهر بود.
شرح حکایت ۴ : داستان های واقعی بازاریابی شما شرح بدید …
نجار
نجار پیری بود که میخواست بازنشسته شود. او به کار فرمایش گفت که میخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانوادهاش لذت ببرد.
کارفرما از این که دید کارگرش میخواهد کار را ترک کند ناراحت شد. او از نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانه دیگر بسازد. نجار پیر قبول کرد، اما کاملاً مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست. او برای ساختن این خانه، از مصالح بسیار نامرغوبی استفاده کرد و با بیحوصلگی، به ساختن خانه ادامه داد.
وقتی کار ساختن خانه به پایان رسید، کارفرما برای وارسی خانه آمد. او کلید خانه را به نجار داد و گفت : «این خانه متعلق به توست. این هدیهای است از طرف من برای تو ».
نجار شوکه شده بود. مایه تأسف بود! اگر میدانست که دارد خانهای برای خودش میسازد، مسلماً به گونهای دیگر کارش را انجام میداد.
همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه
یه روز مسوول فروش ، منشی دفتر ، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند… یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه… جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم… منشی می پره جلو و میگه: «اول من ، اول من!… من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم»… پوووف! منشی ناپدید میشه… بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: «حالا من ، حالا من!… من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم ، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای آبجو داشته باشم و تمام عمرم حال کنم»… پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه… بعد جن به مدیر میگه: حالا نوبت توئه… مدیر میگه: «من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن»!
تفاوت تیم های ایرانی و ژاپنی
این یه داستان جالبه در مورد تیم های ایرانی و ژاپنی با خوندنش با برخی از مشکلات مدیریتی کشورمان آشنا میشوید امیدوارم بتوانیم با این داستان ما این خطاها رو تکرار نکنیم
یه روز یه تیم قایقرانی ایرانی تصمیم می گیرد که با یک تیم ژاپنی در یک مسابقه سرعت شرکت کنند. هر دو تیم توافق می کنند که سالی یک بار با هم رقابت کنند ….
هر تیم شامل ۸ نفر بود …
در روزهای قبل از اولین مسابقه هر دو تیم خیلی خیلی زیاد تلاش می کردند که برای مسابقه به بیشترین آمادگی برسند.
روز مسابقه فرا می رسد و رقابت آغاز می شود . هر دو تیم شانه به شانه هم به پیش می رفتند و درحالی که قایقها خیلی نزدیک به هم بودند ، تیم ژاپنی با یک مایل اختلاف زودتر از خط پایان می گذرد و برنده مسابقه می شود …
بازیکن های تیم ایران از این شکست حسابی ناراحت می شوند و با حالتی افسرده از مسابقه بر می گردند …
مسوولان تیم ایران تصمیم می گیرند کاری کنند که در رقابت سال آینده حتما پیروز بشند ؛ برای همین یک تیم آنالیزور استخدام می کنند برای بررسی علل شکست و پیشنهاد دادن راه کارها و روشهای جدید برای پیروزی …
بعد از تحقیقات گسترده ، تیم تحقیق متوجه این نکته مهم شدند که در تیم ژاپن ، ۷ نفر پارو زن بوده اند و یک نفر کاپیتان …
و خب البته در تیم ایران ۷ نفر کاپیتان بوده اند و یک نفر پارو زن ….
این نتایج مدیریت تیم را به فکر فرو برد ؛ مدیران تیم تصمیم گرفتند که مشاورانی را استخدام کنند که یک ساختار جدیدی را برای تیم طراحی کنند ..
بعد از چندین ماه مشاوران به این نتیجه رسیدند که تیم ایران به این دلیل که کاپیتان های خیلی زیاد و پارو زن های خیلی کمی داشته شکست خورده ، درپایان بررسی ها مشاوران یک پیشنهاد مشخص داشتند : ساختار تیم ایران باید تغییر کند !
از آن روز به بعد با ارائه راه کار مشاورین تیم ایران چنین ترکیبی پیدا کرد : ۴ نفر به عنوان کاپیتان ، ۲ نفر یه عنوان مدیر ، ۱ نفر به عنوان مدیر ارشد و ۱ نفر به عنوان پارو زن (. ) علاوه بر این مشاورین پیشنهاد کردند برای بهبود کارکرد پارو زن ، حتما یاید پاروزنی با صلاحیت و توانایی بهتر در تیم به کارگرفته شود !
……
………..
و در مسابقه سال بعد تیم ژاپن با دو مایل اختلاف پیروز می شود …!
بعد از شکست در دومین مسابقه ، مدیران تیم که خیلی ناراحت بودند در اولین گام خیلی سریع پارو زن را از تیم اخراج می کنند ، زیرا به این نتیجه رسیدند که پارو زن کارایی لازم را در تیم نداشته است .
اما در مقابل از مدیر ارشد و ۲ نفر مدیر تیم خود قدردانی می کنند و جوایزی را به آنها می دهند ، برای اینکه اعتقاد داشتند که آنها انگیزه خیلی خوبی را در تیم ایجاد کردند و در مرحله آماده سازی زحمات زیادی کشیده اند …
مدیران تیم ایران در پایان به این نتیجه رسیدند که تیم آنالیز که به خوبی به بررسی دلایل شکست پرداخته بودند ، تیم مشاوران هم که استراتژی و ساختار خیلی خوبی برای تیم طراحی کرده بودند و مدیران تیم هم که به خوبی انگیزه لازم را در تیم ایجاد ایجاد کرده بودند ، پس حتما یکی از دلایل این شکست ها ، ناکارامدی ابزار و وسایل استفاده شده بوده است (. ) و برای بهبود کار و گرفتن نتیجه در مسابقه سال آینده باید وسایل استفاده شده در مسابقه را تغییر دهند ، در نتیجه :
تیم ایران این روزها در حال طراحی یک ” قایق ” جدید است …. !!
مدیر و مهندس!
مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید:
“ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟”
مرد روی زمین : بله، شما در ارتفاع حدودا ً ۶ متری در طول جغرافیایی “۱٨’۲۴ ۸۷ o و عرض جغرافیایی “۴۱’۲۱ ۳۷ o هستید.
مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید.
مرد روی زمین : بله، از کجا فهمیدید؟؟”
مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟”
مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید.
مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟؟؟”
مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا میخواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند.
چطور داستان برند(brand story) خودمان را بنویسیم؟
داستان برند در حکم یک حلقه جادویی است که میتواند باعث وفاداری مشتریان نسبت به یک برند شود. در فرایند بازاریابی محتوا که این روزها در صنعت دیجیتال مارکتینگ رونق زیادی پیدا کرده است، باید از brand story به عنوان یک ابزار کارآمد به منظور برقراری ارتباط با مخاطبان فضای دیجیتال نام ببریم.
با توجه به اهمیتی که استوری تلینگ یا داستانسرایی در روند بازاریابی و برندینگ پیدا کرده است، بسیاری از برندها به دنبال ساختن و نوشتن داستان خود هستند، اما نمیدانند که از کجا شروع کنند و این کار را به چه صورت انجام دهند.
اگر شما هم در فکر نوشتن داستان برند خودتان هستید، به ما همراه باشید تا گام به گام با فرایند قصهگویی برندتان آشنا شوید و در نهایت بتوانید داستان برند خودتان را بنویسید.
داستان برند چیست؟
در پاسخ به این سؤال که داستان برند چیست باید بگوییم که brand story چیزی فراتر از تاریخچه شرکت شماست. شاید در وهله اول اینطور به نظر برسد که منظور از داستان، تاریخچه برند شماست؛ در حالی که مفهوم داستان سرایی در تبلیغات چیزی فراتر از تاریخچه شرکت و زمان تأسیس و حوزه فعالیت آن است.
پس با این حساب داستان برند چیست؟
برای نوشتن داستان برند باید قصهایی را از برند خود روایت کنید که در عین حال که حقایق آن را بیان میکند، بتواند با مخاطبان یک رابطه احساسی برقرار کرده و احساسات آنها را درگیر کند. در این داستان باید بیش از هر چیز به اهداف و انگیزههای کسبوکارتان بپردازید و درباره تاریخچه و مسائلی از این دست، اشارهای گذرا داشته باشید.
در واقع داستان برند موفق ، داستانی است که بتواند بدون توصیف خود برند، بر تجربه مشتری، راحتی او و همچنین ارزشها و اصول برندتان تأکید کند. بنابراین قصهگویی برای برند شما چیزی بیش از یک نوشته است، بلکه پیامی است که به مخاطبان خود ارسال میکنید، احساسات آنها درگیر آن پیام میشود و رفته رفته داستان برند شما در بین مشتریان دهان به دهان میچرخد و جزئی از هویت برندتان میشود.
برندهای موفقی مانند Airbnb، عینک Ray-ban و محصولات بهداشتی داو به خوبی از داستان گویی برای ارتباط با مخاطبان خود استفاده میکنند.
اگر این تعریف برای شما تا حدی گنگ به نظر میرسد، طبیعی است؛ با ما همراه باشید تا مراحل نوشتن یک نمونه داستان برند را مرور کنیم:
1.مأموریت و شخصیت برندتان را مشخص کنید
برای اطمینان از یک داستان سرایی موفق باید مأموریت و هدفی که برای کسبوکار خود در نظر گرفتهاید را به روشنی مشخص کنید. با روشن کردن رسالت تجاری خود، کل ارتباطات و تعامل شما با مشتریان بر اساس آن مأموریت و تجارت مشخص شده و ارزش برند شما روشن خواهد شد.
در فرایند نوشتن داستان محصول و برند خود، بیانیه و ارزشهای شما مشخص شده و از این به بعد است که باید در هر قسمت از داستانی که قصد ساختن آن را دارید، این ارزشها را مد نظر قرار دهید.
2.داستان برند خود را جذاب کنید
تأثیرگذارترین راه برای جذاب کردن داستان برند این است که وجههای انسانی به آن ببخشید. بنابراین بهتر است با انگیزههایی شروع کنید که شما را در این راه قرار دادهاند، زیرا در این صورت مخاطبان تلاش و پشتکار شما را برای تحقق این انگیزهها درک خواهند کرد.
بیان کردن احساساتی که برای راهاندازی کسبوکارتان داشتهاید نیز در جذاب کردن brand story شما تأثیر زیادی خواهد داشت. پس سعی کنید داستان خود را از طریق بیان احساسات واقعی که تجربه کردهاید، جذابتر کنید. این روند مخصوصا با بیان تجربیات و داستانهایی که از کارمندانتان دارید، جذابتر نیز خواهد شد.
3.درباره داستان سرایی مطالعه کنید
داستان سرایی یا storytelling یک فن است که باید آن را بیاموزید. پس بهتر است در این باره مطالعه کنید و حتی نمونههای دیگر را هم بررسی کنید تا با ترفندهای این شیوه آشنا شوید.
طبق شیوههای داستانسرایی باید شخصیتهای داستان برند خود را مشخص کنید و با مشخص کردن شخصیتهای اصلی، داستان خود را از طریق آنها به جلو برده و ارزشها، اهداف و مأموریت خود را از زبان آنها در قالب یک داستان جذاب و البته کوتاه ارائه دهید.
4.داستان برند خود را تصویری کنید
استفاده از تصاویر در قصهگویی ریشه در تاریخ دارد. زمانی بود که غارنشینان داستانهای خود را با تصاویر روی دیواره غارها نقش میبستند. پس جذابیت بصری را در داستان سرایی خود فراموش نکنید و از تصاویر مرتبط و جذاب که گویای داستان شما هستند نیز استفاده کنید.
برای اینکه داستان خود را ذهن مخاطبان ماندگار کنید، باید این داستان را به صورت زنده بازگو کنید و برای این کار نیز استفاده از تصاویر و ویدئو کمک زیادی به شما میکند. مخاطبان عموما یک داستان تصویری یا ویدئویی را بهتر از یک داستان صرفا متنی به خاطر میسپارند. برندهای بسیاری مثل نایک، اسپاتیفای و … از داستان گویی تصویری به خوبی استفاده میکنند.
5. در داستان برند خود ثابتقدم و به دور از تناقض باشید
هر گونه ارزش، هدف و مأموریتی که در داستان برند شما برجسته میشود، باید ثابت بماند؛ زیرا مخاطبان خیلی زود متوجه تناقضگویی میشوند و عدم صداقت را براحتی درک میکنند. پس هنگام مشخص کردن اهداف و مأموریت خود صادق باشید و داستانتان را مطابق با همان مأموریتی که در آغاز مشخص کردید، ادامه دهید.
6.یک داستان برند متفاوت داشته باشید
مشتریان به دنبال این هستند که بدانند داستان برند شما چه تفاوتی را در مقایسه با دیگر برندها ایجاد خواهد کرد. برای این کار بهتر است به فعالیتهای اجتماعی روی بیاورید و نشان دهید که در قصه شما مشکلی از مشکلات اجتماعی حل خواهد شد.
در brand story خود نشان دهید که داستان شما با حل مشکلات جامعه، این جهان را به مکان بهتری برای زندگی تبدیل خواهد کرد.
7.داستان برند خود را فعال کنید
حال تصور کنید که با رعایت موارد فوق داستانتان را نوشتید. حالا وقت به اشتراک گذاشتن آن است که باید از طریق بازاریابی دیجیتال و کمک گرفتن از بازاریابان، این داستان را در مناسبترین رسانهها و کانالهای ارتباطی منتشر کنید.
داستان شما میتواند در قالب یک متن به همراه تصاویر طراحی شود یا صرفا تصویری یا ویدئویی باشد. بهتر است داستان برند خود را در هر سه قالب محتوایی طراحی و تولید کرده و هر چه سریعتر آن را در بین مخاطبان به اشتراک بگذارید.
سخن پایانی
نوشتن داستان برند یکی از مهمترین رویکردهایی است که در فرایند بازاریابی امروز اهمیت زیادی پیدا کرده است و یکی از ابزارهای مهم ارتباطی با مخاطبان به شمار میرود. در واقع brand story میتواند مخاطبان یک برند را به مشتریانی وفادار تبدیل کند، البته اگر طبق اصول صحیح نوشته شده باشد.
در این مقاله برخی از مهمترین نکاتی را که در نوشتن داستان برند باید به آنها توجه کنیم، ذکر شد که رعایت این نکات باعث شکلگیری یک نمونه داستان برند موفق خواهد شد:
هنر قصه گویی در محتوا : 4 تکنیک برای تقویت استراتژی محتوا
قصه گویی در محتوا یا بعبارتی استوری تلینگ (Story Telling) یک هنر در استراتژی بازاریابی محتوایی است. زمانی که از تماشای یک برنامه تلویزیونی یا فیلمی و یا خواندن یک کتاب لذت می برید، این داستان فیلم یا آن کتاب است که شما را مجذوب خود کرده است. به طور کلی قدرت داستان سرایی و قصه گویی از مهمترین عواملی می باشد، که مخاطب را درگیر می کند. در این مقاله می خواهیم بدانیم قصه گویی در محتوا چیست، چگونه می توانیم از آن در تولید محتوا استفاده کنیم و جایگاه آن در استراتژی های بازاریابی ما چیست؟
محتوایی که توجه مخاطبان را به خود جلب می کند، آن ها را مجذوب کرده و باعث می شود افراد از نظر احساسی درگیر شوند، معمولاً یک کار را به خوبی انجام می دهد: داستان برند کسب و کار را به خوبی روایت می کند. برند موفق، برندی است که با قصه گویی و روایت جذاب، مخاطبان را غرق خود کند. سعی کنید با به اشتراک گذاشتن حقایق و شخصیت های جالب، توجه مردم را به سمت برندتان جلب کنید.
فهرست محتویات مقاله
فهرست مطالب
همه ما با داستان نویسی سنتی را در رابطه با فیلم ها و کتاب ها آشنایی هستیم، اما داستان سرایی فقط مختص داستان های داستانی نیست. اصلا داستان سرایی در استراتژی بازاریابی محتوایی به چه معنا است و چه کسانی میتوانند خالق داستان برای یک برند باشند؟
قصه گویی در محتوا چیست؟
به عنوان یک کسب و کار، وقتی از ارزش ها، محصولات یا راه حل های خود داستانی می گویید، تصویری را ترسیم می کند و به مخاطبان شما اجازه می دهد با کسب و کار شما ارتباط برقرار کنند. مخاطبان شما وقتی یک داستان قابل نقل و یا حکایت مشابه با تجربیات واقعی زندگی خود می شنوند، آن ها فریب می خورند و خیلی سریع با برند شما درگیر داستان های واقعی بازاریابی شده و علاقه مند می شوند.
قصه گفتن نه تنها درک از نام تجاری شما را افزایش می دهد، بلکه اگر به درستی اجرا شود می تواند در کسب و کار شما تأثیر بگذارد. نیل پاتل (Neil Patel) اظهار داشت ، “62٪ از بازاریابان B2B ، قصه گویی در محتوا را به عنوان یک تاکتیک مؤثر در استراتژی بازاریابی محتوا در سال 2017 ارزیابی کردند”.
در استوری تلینگ می توان به جای تمرکز بر روی اهداف مالی و نیازمندی های خود، داستان ها و تأثیرات مثبت کسب و کار خود(محصولات و یا خدمات) در زندگی مشتریان تان را تعریف کنید. این گونه داستان ها اغلب سریع و در مدت زمان کم در شبکه های اجتماعی ویرال می شوند و در نتیجه به راحتی مخاطبان بیشتری را از این طریق جذب خواهید کرد.
برند ها نیز می توانند از قصه گویی در محتوا استفاده کنند.
قصه گویی در محتوا یا همان داستان سرایی برندینگ یک روش قدرتمند برای افزایش محبوبیت برند شما ، جذب مخاطب جدید ، ایجاد ارتباط عمیق تر با مخاطبان موجود و ارائه اطلاعات در مورد کسب و کار شما به روشی جالب و نوین است.
هر کسب و کاری، (Brand Storytelling) داستان سرایی برند خاص خود را دارد. شما در داستان سرایی برند خود به مشتریان خود چه می گویید؟ برند شما کدام دسته از نیازهای مخاطبان را برآورده می کند؟ تمامی کسب و کارها احتمالاً در جواب این سؤالات، در مورد محصول یا خدمات قابل فروش خود خواهند گفت.
قصه گویی در محتوا ابزاری فوق العاده قدرتمند در بازاریابی محتوا است. این ابزاری است که به وسیله آن می توانیم پیام برند خود را به تمامی مخاطبان انتقال دهیم. در حقیقت داستان سرایی یک استراتژی بازاریابی محتوا است که می توانید از آن برای توسعه و بهبود شبکه فروش خود استفاده کنید. وقتی شما استوری تلینگ برند خود به روشی حرفه ای با مشتریان خود به اشتراک می گذارید، آن ها بسیار مؤثرتر با برند شما ارتباط برقرار کرده و به مشتریان دائمی تبدیل می گردند.
چگونه قصه گویی در محتوا بر استراتژی بازاریابی محتوا تأثیر می گذارد؟
هنر قصه گویی در محتوا در حال تغییر طرز تفکر مشاغل در مورد استراتژی بازاریابی محتوا است. بدون شک نوع داستان سرایی و یک استوری تلینگ هوشمندانه یک شیوه موفق در بازاریابی می باشد.
امروزه مشتریان علاقه بسیار کمی به تبلیغات برند دار معمولی نشان می دهند. مشتری مدرن در یک داستان تجاری سرمایه گذاری می کند. مطالعه ای که توسط موسسه بازاریابی دیجیتال انجام شده است حاکی از این است که اگر از داستان سرایی برند به طور مؤثر در استراتژی بازاریابی محتوای خود استفاده کنید ، می توانید ارزش محصول یا خدمات خود را بیش از 20 برابر افزایش دهید.
داستان سرایی هوشمندانه و مؤثر در تولید محتوا و بازاریابی محتوایی نقش بسزایی دارد. اما جالب این است که تعداد کمی از برندها توانسته اند به خوبی از تکنیک های استوری تلینگ بهره برده و برند خود را به روش های متفاوت برای مخاطبان خود تبلیغ کنند. یکی از دلایل کاستی این موضوع این است که بسیاری از بازاریابان محتوا، داستان پرداز نیستند . توجه کنید هرکسی که می تواند محتوای طولانی بنویسد لزوماً راوی برند نیست و نمی تواند از پس هنر قصه گویی در محتوا به خوبی دربیاید.
در اینجا چند نمونه از چگونگی تأثیر داستان سرایی بر استراتژی بازاریابی محتوای شما آورده شده است:
ایجاد یک ارتباط عاطفی
داستان سرایی که روی تجربیات اصیل و واقعی متمرکز است، اغلب باعث ایجاد ارتباطات عاطفی می شود که مخاطب شما را ترغیب می کند با محتوای بیشتر شما درگیر شود. در حقیقت با قصه گویی در محتوا می توانید نیازها و خواسته های مخاطبان تان را نشانه گیری می کنید و از دید و نگرش آن ها محتوا تولید کنید.
افزایش شناخت برند
داستان سرایی مخاطبان شما را برای مدت طولانی تری نسبت به سایر اشکال محتوا درگیر می کند. علاوه بر این ، محتوا می تواند شامل عنصری از شگفتی باشد که مخاطب را مجذوب خود کرده و وی را به مشتری بالقوه تبدیل کند. هر زمان که داستان سرایی به خوبی اجرا شود ، می تواند مخاطب شما را علاقه مند کرده و بنابراین به او کمک می کند برند شما را به خاطر بسپارد.
تبدیل بازدید کنندگان به تبلیغات
داستان سرایی نه تنها شناخت برند برای بازدید کنندگان شما را بهبود می بخشد، بلکه می تواند آن ها را در مدت زمان معینی به مبشران برندتان تبدیل کند. وقتی داستان شما دربین مخاطبان تان طنین انداز می شود و آن ها می توانند از نزدیک با آن ارتباط برقرار کنند، بنابراین آن ها شروع به صحبت کردن در مورد برند شما کرده و آن را تبلیغ خواهند کرد.
داستان های جذاب وایرال می شوند
قصه گویی در محتوا می تواند مطالب شما را به سمت ویرال شدن در شبکه های اجتماعی سوق دهد. در عصری که رسانه های اجتماعی رواج دارند ، توزیع محتوا برای مخاطبان مختلف آسان تر است. محتواهای جذاب را، هیچ مخاطبی نمی تواند از آن چشم پوشی کند و به سرعت در فضای مجازی منتشر می شود. با تولید محتوای ویرال، برای وقت مخاطب خود ارزش قائل هستید و نتیجه آن را در مدت زمان کوتاهی در مقابل مشاهده می کنید.
حرف آخر
هنر قصه گویی در محتوا را به تقویم تولید محتوای خود اضافه کنید. اکنون که دیدید داستان سرایی برند تا چه اندازه می تواند برای کسب و کار شما قدرتمند باشد ، برنامه ای را برای ایجاد محتوای بیشتر در نظر بگیرید. در این سایت با ما همراه باشید تا ایده هایی را در مورد مکان انتشار و آنچه منتشر کنید دریافت کنید، سپس برای ایجاد محتوای جذاب ، جالب و جذاب بیشتر برای مشتریان و مخاطبان جدید و فعلی ، از این نکات داستان سرایی بهره ببرید.
دیدگاه شما