آموزش اندیکاتور DMI در تحلیل تکنیکال
در تحلیل تکنیکال، انواع اندیکاتور ها کارایی متفاوت و خاص خود را دارند. به کمک اندیکاتورها میتوان تحلیل بسیاری از سهام را در بازار بورس، انجام داد و دادههای موثری را دریافت کرد. اندیکاتور شاخص جهتدار که به اختصار DMI نامیده میشود، یکی از اندیکاتورهای کاربردی در تحلیل تکنیکال محسوب میشود که میتواند قدرت روند در سهمها را بسنجد. بسیاری از تحلیلگران بازار از این اندیکاتور برای انجام معاملات سهام خود استفاده میکنند. به همین منظور در این مقاله از سری مقالات آموزش بورس قصد داریم تا در مورد ساختار و عملکرد اندیکاتور DMI صحبت کنیم. مطالبی که در ادامه به آنها میپردازیم:
- اندیکاتور شاخص حرکت جهت دار چیست؟
- نحوهٔ محاسبهٔ شاخص حرکت جهت دار
- نحوهٔ استفاده از اندیکاتور DMI
- ترکیب اندیکاتور DMI با ADX
- تفاوت بین شاخص حرکت جهت دار (DMI) و اندیکاتور آرون (Aaron Indicator) چیست؟
- محدودیتهای اندیکاتور DMI
اندیکاتور شاخص حرکت جهتدار چیست؟
اندیکاتور حرکت جهتدار یا Directional movement index که به اختصار DMI نامیده میشود، اندیکاتوری است که شخصی به نام جی وایلدر آن را در سال ۱۹۷۸ طراحی کرده است. به کمک این ابزار، میتوان جهت حرکت و قدرت روند یک سهم را شناسایی کرد . این اندیکاتور جهت حرکت سهم را تشخیص میدهد و با بررسی سقفها و کفهای قیمتی در نمودار میتواند روند حرکتی سهام را مورد بررسی قرار بدهد و طبق آن با دو خط اصلی این اندیکاتور، سیگنال خرید یا فروش بدهد.
اندیکاتور DMI ، دو خط را برای تعیین جهت نمودار، مشخص میکند. خط جهت دار +DI و خط جهتدار .-DI با استفاده از این دو خط میتوان، فشار و قدرت روند و جهت روند را تحلیل کرد و مطابق با دادههای آن، به انجام معاملات در بازار سرمایه، پرداخت.
پس تا به اینجا میتوانیم بگوییم، از اندیکاتور DMI ، برای تشخیص جهت روند و نیز دریافت سیگنالهای معاملاتی در بازار، میتوان استفاده کرد.
نحوه محاسبه شاخص حرکت جهتدار
اما این اندیکاتور چگونه محاسبه میشود؟ در این قسمت میخواهیم نحوه محاسبه اندیکاتور DMI را بررسی کنیم. طبق فرمول اندیکاتور DMI ، باید دو خط اصلی این اندیکاتور، یعنی +DI و –DI را محاسبه کنیم. برای محاسبه این دو پارامتر، نیاز به سنجش DM داریم که به صورت زیر تعریف میشود:
DMI+ = سقف قبلی - سقف کنونی
DMI- = کف قبلی - کف کنونی
همچنین برای محاسبه این اندیکاتور، باید پارامتر ADX را در نظر بگیریم که خود آن، قدرت روند در بازار را بررسی میکند و وجود یا عدم وجود روند در نمودار را شناسایی مینماید.
پارامتر دیگر که در فرمول اندیکاتور DMI ، دخیل است، smoothed میباشد. این پارامتر، در دوره زمانی 14 روزه، I DM را میسنجد و میانگین جمع 14 روز ابتدایی را محاسبه میکند تا نتیجه را در قالب عدد به دست آورد.
بنابراین طبق گفتههای ذکر شده، فرمول محاسبه اندیکاتور شاخص جهت دار DMI به صورت زیر درمیآید:
نحوه استفاده از اندیکاتور DMI
مهمترین کاربردی که این اندیکاتور دارد، تشخیص قدرت روند و جهت روند در سهام مختلف میباشد. بسیاری از معاملهگران، سیگنالهای خرید و فروش خود را بر مبنای روند سهام دریافت میکنند به همین خاطر نحوه انجام معامله توسط اندیکاتور DMI ، اهمیت زیادی پیدا میکند. برای استفاده از این اندیکاتور نکات زیر را در نظر میگیریم.
ابتدا اندیکاتور DMI را در پلتفرم معاملاتی اقتصاد بیدار انتخاب میکنیم.
- اگر خط +DI بالاتر از خط DI - قرار داشته باشد، قدرت خریدار در سهم زیاد است و احتمال افزایش قیمت و روند صعودی در سهم بسیار بالا میباشد.
- اگر خط +DI پایین تر از خط -DI قرار داشته باشد، قدرت فروشنده در سهم زیاد است و احتمال افت قیمتی و روند نزولی در سهم، بالا خواهد بود.
- برای دریافت سیگنال خرید از این اندیکاتور، میتوان تقاطع دو خط را در نظر گرفت. اگر خط +DI خط -DI را به سمت بالا قطع کند، احتمال شروع یک روند صعودی وجود دارد .
- برای دریافت سیگنال فروش از اندیکاتور DMI ، ا گر خط +DI خط -DI را به سمت پایین قطع کند، به احتمال زیاد یک روند نزولی در سهم، شروع خواهد شد و بهتر است اگر در سود هستیم، از سهم خارج شویم.
- هر چقدر فاصله دو خط اصلی اندیکاتور، +DI و -DI از هم بیشتر شود، قدرت روند بیشتری را شاهد خواهید بود. در این حالت، در صورتی که خط +DI با فاصله بیشتری از خط DI - ، قرار داشته باشد، قدرت روند صعودی و در صورتی که خط DI - نسبت به خط +DI با اختلاف زیاد قرار داشته باشد، قدرت روند نزولی در پیش خواهد بود.
با توجه به نکات مطرح شده میتوان نتیجه گرفت برای استفاده از اندیکاتور DMI و تشخیص قدرت روند در نمودار سهام، کافی است دو خط این اندیکاتور را نسبت به هم مورد ارزیابی قرار بدهیم تا بتوانیم طبق آنها، برای موقعیت سهام خود، گزینه خرید یا فروش را انتخاب کنیم.
ترکیب اندیکاتور DMI با ADX
همانطور که از قبل بیان کردیم، اندیکاتور ADX میتواند قدرت روند در سهم را شناسایی و تحلیل کند. از طرفی اندیکاتور DMI نیز میتواند جهت روند را در سهم تشخیص بدهد. بنابراین زمانی که این دو اندیکاتور در ترکیب باهم قرار میگیرند، تحلیل سهم از قدرت و اعتبار بیشتری برخوردار خواهد بود. در اندیکاتور ADX ، اعداد بالاتر از 25، قدرت بالا در روند صعودی یا نزولی را نشان میدهد و اعداد زیر 20 نشان از خنثی بودن روند یا عدم روند میباشد.
در صورتی که هر دو اندیکاتور، در نمودار سهام، روند صعودی یا نزولی را تشخیص دهند، روند در آن سهم با قدرت بیشتری در پیش خواهد بود و میتوان تحلیل آن را بسیار معتبر دانست. مثلا در زمانی که اندیکاتور DMI جهت روند صعودی و افزایش قدرت خریداران را نشان میدهد و از طرف دیگر اندیکاتور ADX عددی بالاتر از 25 ثبت کرده است، میتوان سیگنال مناسبی برای خرید سهام و احتمال روند صعودی قدرتمند در سهم را پیشبینی کرد. پس بهتر است برای تحلیل سهام خود، از هر دو اندیکاتور باهم استفاده کنیم تا تحلیل درستتری داشته باشیم.
تفاوت بین شاخص حرکت جهتدار (DMI) و اندیکاتور آرون (Aaron Indicator) چیست؟
این دو اندیکاتور دارای شباهتهای خاصی هستند اما در عین حال تفاوتهایی نیز با هم دارند. در اندیکاتور DMI ، شاهد دو خط اصلی و یک خط فرعی یا اختیاری هستیم و در اندیکاتور آرون فقط همان دو خط را داریم.
تفاوت مهمی که بین این دو اندیکاتور باید در نظر گرفت این است که فرمولهای محاسبتی آنها با هم فرق دارد. به شکلی که تقاطع دو خط در دو اندیکاتور، معنا و مفهوم متفاوتی دارند. به واقع سیگنالی که از فاصله دو خط در اندیکاتور DMI به دست میآید با سیگنالی که از اندیکاتور آرون مشخص میشود، تفاوت اساسی دارد.
محدودیتهای اندیکاتور DMI
هر چقدر یک اندیکاتور دارای کاربردهای مهمی باشد باز هم میتواند محدودیتهای خاص خود را داشته باشد. اندیکاتور DMI نیز از این قاعده مستثنی نیست و دارای محدودیتهایی است که در زیر به اختصار بیان میکنیم.
- هر اندیکاتور بهتنهایی نمیتواند ملاک ما برای خرید یا فروش سهام باشد و بهتر است با اندیکاتورهای دیگر ترکیب شود. اندیکاتور DMI را نیز نباید به تنهایی مبنای تحلیل قرار داد چرا که به تنهایی نمیتواند عامل معاملات ما باشد و در بخشهایی احتمال ناکارآمدی آن وجود دارد.
- مقادیر DMI به طور مستقیم میتوانند از قدرت یا ضعف یک روند خبر دهند. پس دریافت سیگنال تنها از این مقادیر صورت میگیرد که میتواند تفسیرهای متفاوتی را به همراه داشته باشد. در آن صورت همواره این احتمال را باید در نظر گرفت که در اندیکاتور DMI ، سیگنال خطا و کاذب ممکن است وجود داشته باشد.
- تقاطعها و کراساوورهایی که از دو خط +DI و DI - به دست میآیند، نمیتوانند پیشبینی بسیار دقیقی از رفتار آینده سهم بدهند. چرا که این مقدارها بر اساس دادههای قیمتی گذشته سهم برآورد میشوند.
- ممکن است در بازههایی از زمان، تقاطع دو خط را در اندیکاتور شاهد باشیم اما به واقع روندی در سهم رخ نداده باشد و معاملهگر به خطا برود. برای این منظور، استفاده از ADX برای تشخیص روند میتواند راهگشا باشد.
- این احتمال نیز وجود دارد که در معاملات بلند مدت، اندیکاتور DMI ، نتواند کارایی لازم خود را داشته باشد و در این حالت هم بهتر است همواره اندیکاتور ADX را به همراه DMI بررسی کنیم.
جمعبندی
استفاده از اندیکاتورها در تحلیل تکنیکال بسیار کاربردی میباشد چرا که دادههای مهمی را در نمودار سهم شناسایی میکند و چگونگی معامله سهام بر اساس اندیکاتورها اهمیت زیادی دارد. اندیکاتور DMI میتواند جهت روند در سهم را تجزیه و تحلیل نماید و تحلیلگران را از روند صعودی یا نزولی سهم باخبر کند. با وجود کاربردهای زیادی که این اندیکاتور دارد اما باید اذعان کرد که اندیکاتور DMI ، دارای محدودیتهایی هم هست. در این مقاله ما به بررسی ساختار اندیکاتور ص جهت دار DMI پرداختیم و نحوه محاسبه آن و نیز نحوه انجام معامله توسط آن را شرح دادیم.
استفاده از ابزارهای تحلیل تکنیکال نیاز به کسب مهارت و آموزشهای لازم دارد و شامل حال استفاده از اندیکاتور DMI نیز میشود. کارگزاری اقتصاد بیدار در این راستا، خدمات تحلیلی و آموزشی خود را به علاقهمندان این حوزه ارائه میدهد.
تئوری داو در تحلیل تکنیکال چیست؟
تئوری داو (Dow Theory) یک تئوری مالی است که بیان میدارد که بازاری در حالت صعودی میباشد که یکی از شاخصهای میانگین آن (مانند شاخص صنعتی و یا شاخص حملونقل) به سطحی بالاتر از سطح قلهٔ مهم قبلی خود صعود کند. این صعود قیمتی باعث میشود که دیگر میانگینها و شاخصها نیز به سمت بالا حرکت کنند. برای مثال، اگر شاخص میانگین صنعتی داو جونز (Dow Jones Industrial Average – DJIA) به سطحی بالاتر از سطح میانگین خود حرکت کند، شاخص میانگین حملونقل داو جونز (Dow Jones Transportation Average – DJTA) نیز با فاصلهٔ زمانی کوتاه این حرکت روبهبالا را انجام خواهد داد.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد شاخص میانگین صنعتی داوجونز میتوانید از مطلب آموزشی «شاخص میانگین صنعتی داوجونز چیست؟» دیدن نمایید.
نکات مهم:
- تئوری داو بهمانند یک اسکلت تکنیکالی برای بازار است که پیشبینی مینماید که هرگاه یکی از میانگینهای بازار به سطحی بالاتر از بالاترین نقطهٔ مهم قبلی خود رسید، بازار بهصورت کلی صعودی خواهد بود و دیگر شاخصها و میانگینها نیز همان مسیر را (هرچند با مدت زمانیِ متفاوت) طی خواهند کرد.
- این تئوری بر این پایه و اساس استوار است که موضوعات و متغیرات دیگر در بازار ثابت بمانند، به این فرضیه، فرضیهٔ بازارهای بهینه (Efficient Market Hypothesis) گفته میشود.
- در چنین الگویی، شاخصهای متفاوت بازار باید یکدیگر را از طریق حرکات قیمتی و الگوهای حجمی تأیید نمایند تا زمانی که روند حال حاضر قطع شده و بازگشت روند (Trend Reversal) رخ دهد.
درک مفهوم تئوری داو
تئوری داو یک دیدگاه معاملاتی بود که توسط چارلز داو (Charles Dow) به همراه ادوارد جونز (Edward Jones) و چارلز برگاسترسر (Charles Bergstresser) توسعه یافت. این سه شخص با یکدیگر شرکت داو جونز و شرکاء (Dow Jones and Company, Inc.) را تأسیس نمودند و شاخص میانگین صنعتی داو جونز را در سال 1896 ارائه کردند. داو از تئوری خود در یکسری از مقالات در روزنامه معتبر والاستریت ژورنال (Wall Street Journal) رونمایی کرد، او این روزنامه را نیز به همراه دیگر همکارانش پایهگذاری کرده بود.
چارلز داو در 1902 از دنیا رفت و به دلیل مرگ خود نتوانست تئوری کاملاش را در مورد بازارها ارائه دهد. اما بسیاری از همراهان و همکاران او ادامهٔ کار را در دست گرفتند و با استفاده از نوشتههای او، این تئوری را کامل کردند. برخی از مهمترین کسانی که در توسعه تئوری داو شریک بودند شامل افراد زیر میگردند:
- ویلیام همیلتون (William P. Hamilton) در کتاب “The Stock Market Barometer” – 1922
- رابرت رِآ (Robert Rhea) در کتاب “The Dow Theory” – 1932
- جورج شِفِر ( George Schaefer) در کتاب “How I Helped More than 10000 Investors to Profit in Stocks” – 1960
- ریچارد راسل (Richard Russell) در کتاب “The Dow Theory Today” – 1961
داو باور داشت که باید به بازار سهام بهعنوان یک مقیاس معتبر از عملکرد کلی کسبوکارها و اقتصاد نگاه شود. و یک شخص میتواند با ارتباط تقاطع شاخصها چارلز داو تحلیل کلی بازار، به سنجهای مناسب در مورد جهت حرکت بازار و وضعیت آن و جهت حرکت قیمتی هر یک از سهام منفرد (Individual Stocks) دست پیدا کند.
تئوری داو در طی تاریخچهٔ بیش از 100 سالهٔ خود مورد توسعههای بسیار زیادی قرار گرفته است، مانند توسعههایی که ویلیام همیلتون (William Hamilton) در دههٔ 20 میلادی، رابرت رِآ (Robert Rhea) در دهه 30 میلادی، و جرج شِفِر (E. George Schaeffer) و ریچارد راسل (Richard Russel) در دهه 60 میلادی انجام دادند. در طی این مدت برخی از جنبههای این تئوری اهمیت و ماهیت خود را از دست دادند. برای مثال، تأکید بیش از اندازه تئوری اصلی داو بر روی بخش حملونقل (که شامل راهآهنها در نسخهٔ اصلی این تئوری بود) از نسخههای جدید حذف شده است، اما کلیت اصلی تئوری داو (مرجع) همچنان بهعنوان یک ابراز مهم تحلیل تکنیکال مدرن در نظر گرفته میشود.
تئوری داو چگونه کار میکند؟
تئوری داو از شش جزء اصلی تشکیل شده است.
تمامی اطلاعات و مسائل مهم در قیمتهای بازار لحاظ شده است.
تئوری داو براساس فرضیهٔ بازارهای بهینه (Efficient Market Hypothesis – EMH) عمل میکند، این تئوری به این موضوع مهم اشاره میکند که قیمت یک دارایی تمام اطلاعات مهم مورد نیاز ما در مورد آن دارایی را در خودش جای داده است. بهبیان دیگر، این تئوری بهعنوان یک آنتی تز (Anti – Thesis) در برابر اقتصاد رفتاری (Behavioral Economics) عرضه شد.
سودهای احتمالی، مزایای رقابتی، رقابت برای مدیریت شرکتها و…. همگی فاکتورهایی هستند که در قیمت سهام یک شرکت در بازار لحاظ شدهاند، حتی اگر کاربران و فعالان بازار نسبت بههیچ یک از این جزئیات اطلاعی نداشته باشند. با دقت بیشتر در این تئوری، میتوان متوجه شد که این تئوری آینده را نیز به شکلی ریسکی پیشبینی نموده است.
سه روند اصلی در بازار وجود دارند.
بازارها سه روند اصلی را تجربه میکنند که ممکن است یک سال و یا حتی بیشتر به طول بیانجامند، اصلیترین این روندها، روندهای صعودی و یا روندهای نزولی میباشند.
در کنار این روندهای اصلی، روندهای ثانویهای نیز در بازار تجربه میشوند که معمولاً در جهتی خلاف جهت روند اصلی حرکت میکنند. از این روندها میتوان به بازگشتهای قیمتی (Price Reversals) اشاره کرد که در بازارهای روبهبالا (یا بازارهای گاوی – Bull Markets) بهصورت یک روند روبه پایین (Pullback) و در بازارهای نزولی (یا بازارهای خرسی – Bear Markets) بهصورت یک رالی قیمتی (Price Rally) به سمت بالا دیده میشوند. این روندهای ثانویه قیمتی میتوانند از سه هفته تا سه ماه به طول بیانجامند. در نهایت، روندهای کوچکی نیز در بازار دیده میشوند که کمتر از سه هفته به طول میانجامند، که به این روندهای کوچک و کماهمیت – البته در بازههای زمانی طولانیمدت – معمولاً نام نویز بازار (Noises) اطلاق میگردد.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد بازگشت قیمتی میتوانید از مطلب آموزشی «بازگشت قیمتی در تحلیل تکنیکال چیست؟» دیدن نمایید.
روندهای اصلی شامل سه فاز (Phase) میباشند
روندهای اصلی در بازار از سه فاز مهم عبور خواهند کرد. براساس تئوری داو، در یک بازار صعودی، شاهد سه فاز تجمیع (Accumulation Phase)، فاز مشارکت عمومی و یا فاز حرکت بزرگ (Public Participation Phase)، و فاز افراط در بازار (Excess Phase) میباشیم. در یک بازار نزولی، از این سه فاز بهعنوان فازهای توزیع (Distribution Phase)، فاز مشارکت عمومی (Public Participation Phase)، و فاز ترس و وحشت (Panic or Despair Phase) نام برده میشود.
شاخصها باید یکدیگر را تأیید کنند
برای شکلگیری یک روند در بازار، داو اظهار داشت که میانگینهای بازاری و شاخصها باید یکدیگر را تأیید کنند. این بدین معنی است که در صورت دیدهشدن یک سیگنال در یک شاخص، باید همین سیگنالها در دیگر شاخصها و یا میانگینهای بازار نیز دیده شود. اگر یک شاخص، مانند شاخص میانگین صنعتی داو جونز (DJIA)، شروع یک روند اصلی جدید را تأیید کند اما یک شاخص دیگر در حالت روند نزولی خود باقی بماند، معاملهگران هنوز نباید وقوع روند اصلی جدید را قطعی بدانند زیرا هنوز توسط شاخصهای دیگر تأیید نشده است.
داو از دو شاخص اصلیای که خود و همکارانش ابداع کردند برای بررسی سلامت و وضعیت کسبوکارها استفاده کرد. این دو شاخص شامل شاخص میانگین صنعتی داو جونز (DJIA) و شاخص میانگین حملونقل داو جونز (DJTA) بودند. در این حالت اگر شاخص میانگین صنعتی داو جونز، به سمت بالا حرکت میکرد، باید منتظر حرکت شاخص میانگین حملونقل داو جونز نیز به سمت بالا میبودیم. اما اگر قیمت داراییها در حال افزایش بوده باشد، اما قیمت ریلگذاریها و راهآهن افزایشی را تجربه نکرده باشند و یا حتی کاهشی بوده باشند، احتمال عدم ثبات در این روند وجود داشت. حالت عکس این قضیه نیز کاملاً محتمل و شدنی بود، در این حالت صنایع ریلی و راهآهنها سودهای کلانی را تجربه میکردند اما بازار از سویی دیگر، میتوانست در یک حالت نزولی به سر ببرد و در این حالت نیز هیچ روند مشخصی را نمیتوانستیم در بازار پیشبینی کنیم.
حجم باید روند را تأیید کند
در صورت حرکت قیمت در جهت روند اصلی، حجم باید افزایش یافته و در صورت حرکت آن در خلاف جهت روند اصلی حجم باید کاهش پیدا کند. حجم پایین نشان از ضعف در روند میدهد. برای مثال، در یک بازار صعودی، حجم باید در صورت افزایش قیمتها روندی صعودی، و در صورت رخ دادن روندهای ثانویه (بازگشتهای قیمتی – Price Reversals) باید روندی نزولی پیش گیرد. اگر در این مثال، حجم در زمان رخ دادن یک بازگشت قیمتی افزایش پیدا کند، میتواند نشان از یک بازگشت روند و آمادگی بازار برای ورود به حالت نزولی داشته باشد.
روندها تا زمان رخ دادن یک بازگشت ارتباط تقاطع شاخصها چارلز داو قدرتمند باقی میمانند.
ایجاد بازگشت (Reversals) در روندهای اصلی هرگز نباید با رخ دادن روندهای ثانویه اشتباه گرفته شود. تشخیص اینکه یک حرکت صعودی در یک بازار نزولی و یا یک بازگشت قیمتی در یک بازار صعودی باعث تغییر روند میشود، و یا همین که روند کنونی به مسیر حرکت خود ادامه میدهد سخت میباشد. در این حالت تئوری داو به معاملهگران هشدار میدهد و بر این موضوع اصرار دارد که این بازگشت احتمالی قیمتی باید ابتدا تأیید شود.
موارد مهمی که باید در مورد تئوری داو مدنظر داشته باشید
در اینجا به برخی از نکات در مورد تئوری داو میپردازیم.
قیمتهای بسته شدن (Closing Prices) و حرکات قیمتی بدون جهت (Line Ranges)
چارلز داو تنها بر روی قیمتهای پایانی روز (قیمت بسته شدن) اتکاء داشت و به حرکات میان روزانه شاخص اهمیتی نمیداد. برای تأیید یک روند، قیمت بسته شدن باید نشاندهندهٔ رخ دادن آن روند باشد، نه حرکات میان روزی قیمت (Intraday Price Movement).
یک ویژگی دیگر از تئوری داو ایدهٔ حرکات بدون جهت قیمت (بازار بیجهت) است، که در دیگر نقاط تحلیل تکنیکال به آن عنوان (بازارهای بیجهت – Trading Ranges) دادهاند. در این بازههای زمانی که حرکات قیمتی بهصورت افقی بوده و بازار جهت مشخصی (روبه بالا و یا روبه پایین) ندارد، معاملهگران میتوانند منتظر یک حرکت قیمتی بمانند تا خط روند (Trend line) را شکسته و آماده تصمیمگیری در مورد جهت حرکتاش در بازار شوند. برای مثال، اگر قیمت به محدودهٔ بالاتر از سطح خط روند خود صعود کند، به احتمال زیاد روند آیندهٔ بازار روندی صعودی خواهد بود. البته باید در نظر گرفت که این شکست خط روند، حتماً با تثبیت قیمتیای در آن سطح اتفاق بیافتد و یک خطا (Fail Break-Out) نباشد.
سیگنالها و تشخیص روندهای بازار
یکی از سختیهایی که در اعمال تئوری داو وجود دارد، تشخیص صحیح روندهای بازار و بازگشتهای روندی است. به یاد داشته باشید، شخصی که با استفاده از تئوری داو به معاملهگری در بازار میپردازد، از روند عمده و اصلی بازار استفاده کرده و در جهت آن معامله میکند، بنابراین بسیار حیاتی است که این شخص نقاطی که در آنها احتمال بازگشت روندی در بازار وجود دارند را شناسایی کنند.
یکی از اصلیترین تکنیکهای استفاده شده برای شناسایی نقاط بازگشت روند در بازار تحت عنوان بررسی قلهها و کفها (Peak and Trough Analysis) شناخته میشود. یک قله بهعنوان بالاترین سطح قیمتی که بازار تا آن نقطه حرکت کرده است در نظر گرفته میشود. در حالی که یک کف بهعنوان پایینترین قیمتی که بازار تا آن نقطه حرکت داشته است، شناخته میشود. در نظر داشته باشید که تئوری داو در این حالت، فرض را بر این گذاشته است که بازار در یک خط افقی حرکت نمیکند بلکه روندی مشخص و به سمت بالا (صعودی) و یا به سمت پایین (نزولی) را دارد. تنها در این دو حالت است که بازار قلههای جدید (Peaks) و یا کفهای جدید (Troughs) را میسازد.
یک روند روبه بالا در تئوری داو بهصورت یکسری از قلههایی تعریف میشود که بهصورت متوالی تشکیل شدهاند و هریک از این قلهها از دیگری بالاتر میباشد. یک روند نزولی نیز در تئوری داو بهشکل یکسری از کفها که به دنبال یکدیگر تشکیل شدهاند، تعریف شدهاند که هریک از این کفها در سطح قیمتیای پایین از کفهای قبلی قرار گرفته است.
اصل ششم تئوری داو عنوان میدارد که روند در حالت خود باقی میماند تا زمانی که یک نشانه واضح از بازگشت روند (Trend Reversal) در آن دیده شود. این موضوع به قانون اول نیوتون در مورد حرکت شباهت زیادی دارد، در این قانون به این موضوع اشاره شده است که یک جسم تمایل به حرکت در جهت قبلی خود را دارد تا زمانی که یک نیرو خارجی جدید بر آن اعمال شود. در حالتی مشابه، روند بازار نیز به همین صورت عمل میکند و تمایل به حرکت در جهت پیشین خود دارد، یعنی برای مثال، در صورت صعودی بودن تمایل به ادامه روند صعودی و در صورت نزولی بودن تمایل به افت قیمتی و ادامهٔ روند نزولی خود را خواهد داشت. مگر اینکه یک نیروی قوی مانند تغییر نگرش معاملهگران، اخبار تأثیرگذار اقتصادی و بنیادی و …. بازار را تحت تأثیر قرار دهند تا این روندها به اتمام رسیده و بازگشت روند رخ دهد.
بازگشتهای روند (Trend Reversals)
بازگشتهای روند در روندهای اصلی بدین صورت تعریف میگردند: در بازگشتهای روند، در صورت وجود روند صعودی، روند اصلی دیگر نمیتواند قلههای جدیدی را ثبت نماید. و اگر روند نزولی باشد، روند از ثبت کفهای قیمتی جدید عاجز میماند. در چنین شرایطی، بازار از حالت تشکیل سقفها و کفهای متوالی خارج میشود، و در صورت تشخیص درست بازگشت روندی، میتوان به این نتیجه رسید که روند اصلی سابق در بازار به پایان خود رسیده است.
بازگشت روند همان طور که گفته شد، زمانی صورت میگیرد که قیمتها در بازار دیگر نتواند سقفها و یا کفهای جدیدی برای خود بسازد و به جای آنها، شروع به ساختن کفها و یا سقفهای قیمتی جدیدی نماید. البته این اتفاق به آرامی رخ میدهد و در صورت تثبیت شدن، میتوان منتظر شکلگیری یک روند جدید و به اتمام رسیدن روند قبلی بود.
تیم تحریریه دیجی کوینر
این مقاله به کوشش هیئت تحریریه دیجی کوینر تولید شده است. تک تک ما امیدواریم که با تلاش خود، تاثیری هر چند کوچک در آگاه سازی فعالان حوزه رمز ارزها و بازارهای مالی داشته باشیم.
چارلز داو پدر تحلیل تکنیکال
ریشه علم تحلیل تکنیکال متعلق به صدها سال پیش می باشد و طبق بعضی از منابع تاریخی به نظر می رسد که علم تحلیل تکنیکال در قرن ۱۸ برای نخستین بار در ژاپن و توسط یک تاجر برنج به نام Homma Munehisa پدید امده است.
سپس در قرن ۱۹ در آمریکا “چارلز داو” در این زمینه شروع به فعالیت نمود و در حال حاضر او را پدر علم تحلیل تکنیکال نوین می دانند.
تئوری داو یک چارچوب و یک سری مفاهیم در تحلیل تکنیکال است که از نوشتههای چارلز داو در مورد تئوریهای بازار برگرفته شده است. چارلز داو موسس و ویرایشگر «والاستریت ژورنال» بود. چارلز داو
او به عنوان بخشی از شرکت کمک کرد که اولین شاخص سهام بورس با نام شاخص حمل و نقل Dow Jones (DJT) را بسازند و بعد از آن نیز شاخص دیگری با نام میانگین صنعتی Dow Jones (DJIA) را تولید کردند.
داو هرگز تئوریهای خود را به صورت نوشته درنیاورد و هرگز از آنها به عنوان تئوری یاد نکرد؛ اما بسیاری از افراد از سرمقالههای او در وال استریت ژورنال بهره بردند.
بعد از مرگ او یکی از دیگر نویسندگان وال استریت ژورنال با نام «ویلیام همیلتون» افکار و مقالههای او را در کنار هم جمعآوری کرده و چیزی را به وجود آورد که امروزه با نام تئوری داو میشناسیم.
اصول اولیه تئوری داو چارلز داو
این اصول بسیار هم سو و هم راستای فرضیهای با نام \”بازار موثر\” هستند.
داو باور داشت که بازار همه چیز را کمرنگ میکند که به معنی این است که تمام اطلاعاتی که ما اکنون داریم قبلا بر روی قیمتها تاثیر خود را گذاشتهاند.
برای مثال اگر انتظار برود که یک کمپانی گزارش درآمد بسیار خوب و مثبتش را بدهد، این موضوع قبل از اینکه اتفاق بیفتد تاثیرش را روی بازار گذاشته است. چارلز داو
در این شرایط درخواست و تقاضا برای سهام آنها قبل از انتشار گزارش بالا میرود و ممکن است که بعد از بیرون آمدن آن گزارش درآمد مثبت، قیمت تغییرات چندانی را تجربه نکند.
داو در برخی مواقع متوجه شد که قیمت سهام یک کمپانی در بورس بعد از آمدن یک خبر خوب کاهش پیدا میکند؛ زیرا ارتباط تقاطع شاخصها چارلز داو این خبر آن طور که انتظار میرفت، خوب نبوده است!
این قوانین از نظر بسیاری از معاملهگران و سرمایهگذاران، به خصوص آنهایی که به طور گسترده از ابزارهای تحلیل تکنیکال استفاده میکنند، هنوز هم درست است؛
اما از آن طرف کسانی که از تحلیلهای بنیادی استفاده میکنند با این موضوع موافق نیستند؛ زیرا از نظر آنها ارزش بازار بر روی قیمت یک سهم تاثیر نمیگذارد.
روندهای بازار
برخی از افراد معتقدند که کارهای داو، روندهای بازار را خلق کرد که امروزه به عنوان عنصری اساسی و ضروری در دنیای اقتصاد شناخته میشود.
تئوری داو میگوید که سه روند بازار مختلف وجود دارد:
- روند اصلی: روند اصلی بین چندماه تا چندین سال باقی خواهد ماند و حرکت اصلی و بزرگ بازار را مشخص میکند.
- روند ثانویه: روند ثانویه بین چند هفته تا چندین ماه باقی میماند.
- روند سوم: این روندها در کمتر از یک هفته و یا ده روز میل به از بین رفتند دارند. در برخی موارد این روندها در طی چند ساعت یا یک روز نیز از بین میروند.
با بررسی این سه نوع روند، سرمایهگذاران میتوانند فرصتهای سودآور را شناسایی کنند.
روند اصلی و اولیه مهمترین روند برای تعیین سیستم معاملاتی است؛ اما فرصتهای مطلوب و سودآور در زمان کم روی روندهای ثانویه و سوم اتفاق میفتند که معمولا هم در تناقض و تضاد با روند اصلی است. چارلز داو
برای مثال اگر باور داشته باشید که یک ارز دیجیتال روند اصلی مثبتی دارد؛ اما در روند ثانویه کمی حرکات منفی مشاهده میکنید، بهتر است که خرید نسبتا کمی را انجام دهید و هنگام بالا رفتن ارزش و قیمت آن، شروع به فروش کنید.
مشکل اما این است که بتوانید با نگاه کردن و بررسی یک روند تشخیص دهید که کدام یک از انوع روند است و اینجاست که تحلیلهای تکنیکال عمیقتر وارد کار میشوند.
امروزه سرمایهگذاران و معاملهگران از ابزارهای تحلیلی زیادی برای تشخیص نوع روند مورد نظرشان استفاده میکنند.
۳ فاز روند اصلی یا اولیه
داو در تئوریهای خود مشخص کرد که در یک روند اصلی سه فاز مختلف وجود دارد؛ برای مثال ۳ فاز اصلی در یک روند مثبت و رو به بالا به شرح زیر است:
- ذخیره و توده (Accumulation): بعد از گذشتن از یک روند منفی و رو به پایین، ارزش و قیمت یک دارایی پایین بوده و احساسات و تمایلات بازار غالبا منفی است. سرمایهگذاران باهوش در این دوره شروع به ذخیرهسازی و انباشت سهام میکنند و منتظر بالا رفتن قیمت سهام میمانند. چارلز داو
- مشارکت عمومی (Public Participation): حال تعداد بیشتری از افراد حاضر در بازار فرصتهایی را که سرمایهگذاران باهوش میدیدند را مشاهده میکنند و در نتیجه عموم مردم به طور فعال شروع به خرید مینمایند. در طی این فاز قیمتها به طور مداوم افزایش مییابند.
- افراط و توزیع (Distirbution): در فاز سوم، عوام به حدس و گمان خود ادامه میدهند؛ اما روند در نزدیکی پایان خودش قرار دارد. در این شرایط سرمایهگذاران باهوش و سازندگان بازار شروع به توزیع سهام خود میکنند؛ برای مثال سهام خود را در بورس به افرادی میفروشند که هنوز متوجه نزدیک بودن پایان روند نشدهاند. چارلز داو
در یک بازار رو به پایین و منفی این فازها کاملا برعکس میشوند؛ یعنی با توزیع توسط افرادی که روند را تشخیص دادهاند شروع شده و با مشارکت عمومی ادامه پیدا میکند.
در فاز و مرحله آخر نیز سرمایهگذاران باهوش اقدام به خرید سهام افرادی میکنند که تغییر بازار را متوجه نشده و هنوز در حال فروش سهام خود هستند.
هیچ تضمینی وجود ندارد که این قوانین و اصول کاملا درست از آب دربیایند؛ اما هزاران معاملهگر و سرمایهگذار پیش از انجام هر عملی این موارد را در نظر میگیرند.
ارتباط تقاطع شاخصها چارلز داو
داو باور داشت که یک روند اصلی که در یک شاخص بازار مشاهده میشود؛ باید توسط یک شاخص دیگر مورد تایید قرار بگیرد.
در آن زمان دو شاخصی که مورد استفاده قرار میگرفتند همان شاخصهای حمل و نقل و میانگین صنعتی Dow Jones بود.
در آن زمان بازار حمل و نقل ارتباط بسیار نزدیکی با بازار صنعت داشت. این مورد دلیل منطقی و درستی داشت؛ زیرا هرچه مواد و وسایل بیشتری ساخته شود؛ نیاز به حمل و نقل برای انتقال مواد اولیه و ارسال محصولات وجود دارد. چارلز داو
به همین دلیل یک ارتباط واضح بین بازار صنعت تولید و بازار حمل و نقل وجود داشت، اگر یکی از آنها قدرتمند و سالم بود، دیگری نیز همین وضع را داشت.
بهرحال این ارتباط تقاطع شاخصها امروزه کاربرد چندانی ندارد؛ زیرا بسیاری از محصولات دیجیتال بوده و نیاز به حمل و نقل فیزیکی وجود ندارد.
اهمیت حجم معاملات چارلز داو
امروزه اکثر سرمایهگذاران میدانند که داو به حجم، به عنوان یک اندیکاتور ثانویه اعتقاد زیادی داشت.
او باور داشت که یک روند قدرتمند باید با یک حجم بالای معاملات همراه شود. طبق این تئوری هرچه حجم معاملات بالاتر برود، احتمال اینکه حرکت فعلی قیمت بر روی روند بازار تاثیر بیشتری بگذارد، بالاتر است؛ اما اگر حجم معاملات پایین باشد، فعالیتهای مربوط به قیمت ارتباط چندانی با روند بازار ندارند.
روندها تا زمان تایید یک بازگشت قیمتی معتبر هستند چارلز داو
داو باور داشت که اگر بازار در یک روند قرار داشته باشد، روی روند باقی خواهد ماند؛ برای مثال اگر سهام یک شرکت بعد از انتشار یک خبر خوب و مثبت بالا برود، به حرکت رو به بالای خودش ادامه خواهد داد تا اینکه یک بازگشت قیمتی قطعی اتفاق بیفتد.
به همین دلیل داو باور داشت که با بازگشتهای قیمتی باید با شک و تردید رفتار شود تا زمانی که به عنوان یک روند اصلی جدید شناسایی شوند.
نکته مهم اینجاست که تمایز دادن یک روند ثانویه با بازگشت قیمتی یک روند اصلی بسیار سخت است و اکثر سرمایهگذاران در این مورد دچار اشتباه شده و یک روند ثانویه منفی را به عنوان بازگشت و برعکس شدن روند اصلی شناسایی میکنند.
سه اصل «نظریه داو» چارلز داو
- بازار همهچیز را منعکس میکند (همهچیز در قیمت لحاظ شده است)
- قیمتها براساس روندها حرکت میکنند ( تغییرات قیمت تصادفی نیست)
- تاریخ تکرار میشود (واکنشی تکراری به محرکهای مشابه در بازار نشان داده میشوند)
بازار همهچیز را منعکس میکند و همهچیز در قیمت لحاظ میشود چارلز داو
یک تحلیلگر تکنیکال اعتقاد راسخ دارد فاکتورهای بنیادی، سیاسی، جغرافیایی و همه موارد و اتفاقات دیگر در قیمت یک سهم اثر خود را میگذارد و نیازی به بررسی این موارد نیست و فقط باید به تحلیل نمودار قیمت پرداخت. چارلز داو
پس تنها کاری که باقی میماند بررسی حرکات قیمت است که تحلیل تکنیکال دلیل آنرا عرضه و تقاضا میداند. قیمت نیز تابعی از عرضه و تقاضاست و چنانچه تقاضا از عرضه پیشی بگیرد قیمت سهام افزایش و در صورتی که میزان عرضه بیش از تقاضا باشد، قیمت سهام کاهش مییابد.
این رابطه اساس تمام پیشبینیها در بورس است و برداشت تحلیلگران تکنیکال از این اصل به این صورت است که اگر قیمت به هر دلیلی رشد داشته پس میزان تقاضا افزایش یافته و هیچ نیازی به بررسی دلایل بنیادی و غیره نیست چون دلایل بنیادی تاثیر خود را گذاشتهاند و اگرهم قیمت ریزش کند، دلایل بنیادی اثر خود را از دست دادهاند.
تقریبا همه تحلیلگران تکنیکال اعتقاد دارند عامل تغییر دهنده جهت عرضه و تقاضا، در واقع برآیند تحولات بنیادی و اقتصادی است و همین نیروست که قیمتها را جابهجا میکند و نمودارها به تنهایی عامل رشد یا افت قیمتها نیستند.
عرضه و تقاضا چیست؟
بنابراین براساس این اصل یافتن دلیل تغییر جهت قیمت برای تحلیلگر تکنیکال مهم نیست و البته در بسیاری از مواقع نیز در آغاز یک حرکت ناگهانی قیمت، هیچکس به طور قطع و با اطمینان دلیل این تغییر جهت را نمیداند. چارلز داو
تحلیلگر تکنیکال از این سوال که دلیل اصلی تغییر قیمت چیست به راحتی صرفنظر میکند چون فقط قیمت و حجم برای او مهم است و روی نمودار و الگوهای قیمت تمرکز دارد چون میداند با استفاده از الگوها میتواند روندها را شناسایی کرده و ثبات آنها را بسنجد. چارلز داو
لازم نیست یک تحلیلگر تکنیکال از بازار بسیار باهوشتر باشد و یا اینکه بتواند پیشبینیهای حیرتانگیزی از آینده ارائه نماید. بلکه با وجود ابزارهای متنوعی که برای بررسی و تحلیل نمودارها وجود دارد، تحلیلگر تکنیکال زمان خرید و فروش سهم را براساس تحلیل خود تشخیص داده و عمل متناسب با آنرا انجام میدهد.
قیمتها دارای روند هستند و تغییرات قیمت تصادفی نیست چارلز داو
تحلیلگران تکنیکال باور دارند قیمتها براساس روندها حرکت میکنند به معنی اینکه بعد از شکلگیری یک روند، قیمت تمایل دارد در همان جهت و روند قبلی به حرکت ادامه دهد تا زمانی که ارتباط تقاطع شاخصها چارلز داو روند مخالف آن شکل بگیرد.
این فرضیه را میتواند بیان دیگری از «قانون اول نیوتن» درباره حرکت دانست و میتوان آنرا به این صورت نیز گفت که قیمتها تا زمانی که عواملی بازدارنده آنها را از روند خود منحرف نکردهاند، تمایل دارند به روند فعلی خود ادامه دهند.
تشخیص روند توسط ابزارهایی که در نرم افزارهای تحلیل تکنیکال در دسترس است انجام میگیرد و تحلیلگر تکنیکال تلاش میکند پیش از اینکه قیمتهای آتی، روند آینده را مشخص کنند، روند را تشخیص داده و عمل مطابق با آنرا انجام دهد تا بتوانند از بازار سود کسب کنند.
بیشتر استراتژیهای تحلیل تکنیکال براساس همین فرضیه که قیمتها تمایل به ماندن در روندها دارند بناشده است.
تاریخ تکرار میشود
اصل مهم دیگری که در تحلیل تکنیکال وجود دارد این است که تاریخ (در قالب حرکات قیمت) تمایل دارد تکرار شود. تحلیل تکنیکال برای بررسی حرکات قیمت در بازار و درک روندها از نمودارها و الگوهای قیمت استفاده میکند.
با وجودیکه از این نمودارها و برخی از الگوها بیش از ۱۰۰ سال است که استفاده میشود، تحلیلگران تکنیکال هنوز اعتقاد به مناسب بودن آنها دارند چون الگوهایی تکراری را در تحرکات قیمت نشان میدهند. چارلز داو
ذات تکرار شدن قیمتها به روانشناسی بازار نسبت داده شده است، به عبارت دیگر فعالان بازار گرایش دارند واکنشی تکراری به محرکهای مشابه در بازار نشان دهند و قسمت زیادی از مباحث تحلیل تکنیکال و مطالعه بازار، شبیه روانشناسی و بررسی رفتار انسانهاست.
خاطر نشان میسازیم که «چارلز داو» را نمیتوان تنها عامل ترویج تحلیل تکنیکال دانست و افراد دیگری مانند ویلیام پی.همیلتون، رابرت رئا، ادسون گولد و جان مگی در ترویج علم تحلیل تکنیکال نقش به سزایی داشتند.
تاریخچه تحلیل تکنیکال – نظریه داو جونز
امروزه بازارهای سرمایه نظیر کریپتوکارنسی، فارکس و بورس اوراق بهادار تهران با گردش روزانه میلیاردها دلار، حجم وسیعی از سرمایه افراد و شرکت ها را به خود جذب کرده اند. برای فعالیت در این بازارها بدون شک نیازمند دانش خاصی هستید تا بتوانید از نوسانات قیمتی حداکثر بهره را ببرید.
این دانش به علم تحلیل تکنیکال شهرت یافته و ریشه آن متعلق به صدها سال پیش است و براساس برخی منابع تاریخی به نظر می رسد که دانش تحلیل تکنیکال برای اولین بار در قرن 18 در کشور ژاپن و توسط یک تاجر برنج با نام Homma Munehisa ظاهر شده است. اما بعدها در قرن 19 تحلیل تکنیکال در آمریکا مورد توجه قرار گرفت. “چارلز داو” شخصی بود که در این زمینه شروع به فعالیت کرد و امروزه او را به نام پدر علم تحلیل تکنیکال نوین می شناسند.
اگرچه از «داو» هیچ کتابی در زمینه تحلیل تکنیکال منتشر نشده است، اما او بود که درها را به روی تحلیل تکنیکال باز کرد؛ او با ثبت کردن متوسط بالا و پایین قیمتهای روزانه، هفتگی و ماهانه به مرتبط کردن الگوهای آنها و جریانات بازار پرداخت. سپس شروع به نوشتن مقالاتی در نشریه «وال استریت ژورنال» نمود و پس از رویدادها شرح داد که چگونه الگوهای خاصی در بازار به وقوع پیوسته است.
نظریات داو از سرمقاله ای که برای وال استریت ژورنال نوشته استخراج شده است. چالرز داو، موسس وال استریت ژورنال و بنیانگذار داوجونز است. پس از مرگ او، با جمع آوری مقالاتش نظریه داو شکل گرفت. نظریه داو 6 اصل اساسی دارد که توسط نلسن، رابرت، رها و همیلتون گردآوری شده است. داو دریافته بود که میانگین قیمت پایانی سهام می تواند مبنای خوبی برای تشخیص وضعیت اقتصادی کشور باشد. در سوم ژوئن 1884 نخستین میانگین یا شاخص بازار سرمایه که از میانگین قیمت نهایی 11 شرکت بدست آمده بود توسط داو منتشر شد.
اصول اساسی نظریه داو
1. همه چیز در میانگین ها(شاخص ها) لحاظ می شود.
تعریف روند
روند جهت حرکت قیمت را در بازار نشان می دهد. بازار هرگز بصورت یک خط راست حرکت نمی کند و تغییرات بازار به صورت یکسری از حرکات زیگزاگ مشخص می شود. این زیگزاك ها همانند یکسری موج های پی در پی هستند که شامل موج های صعودی و موج های نزولی می باشند. برآیند حرکات این موج های صعودی و نزولی روند بازار را تشکیل می دهد که شامل روند های صعودی و نزولی و خنثی می باشد.
2. بازار سه نوع روند دارد:
- روند صعودی: کف موج بعدی از کف موج قبلی بالاتر باشد.
- روند نزولی: سقف موج قبلی از سقف موج جدید بالاتر باشد.
- خنثی یا side یا range: سقف و کف موجها در یک محدوده مشترك باشند.
از نظر داو یک روند خود مشتمل بر سه روند دیگر است:
- روند اولیه یا اصلی یا بزرگ یا جریان: نشان دهنده جریان حاکم بر کل روند است. روند بزرگ یا بلند مدت که ممکن است از یک تا چند سال به طول بیانجامد. اگر بازار پی در پی سقف های بزرگتر و کف های بزرگتر بسازد افزایی است.
- روندهای ثانویه یا میان مدت یا امواج: در حقیقت امواجی هستند که جریان یا روند اولیه را تکمیل می کنند. از1تا 3ماه به طول می انجامد و تا حدود یک سوم ارتباط تقاطع شاخصها چارلز داو تا دو سوم روند دوم پیش از خود بازگشت انجام می دهد. (عموما 33تا 66درصد از حرکت اصلی قیمت را اصلاح می کند).
- روند کوچک یا کوتاه یا سطح ناهموار دریا: از1روز تا 3هفته به طول می انجامد و کم اهمیت و گمراه کننده هستند. اگر هر موج نسبت به موج قبلی نفوذ بیشتری در ساحل داشته باشد جریان جاکم می شود.هرگاه بالاترین نقطه ای که امواج متوالی در ساحل به ان می رسند کاهش داشته باشد جریان رو به بازگشت و نابودی است.
روند های اصلی یا بزرگ سه فاز دارند:
- فاز تجمیع یا تراکم: زمانی است که خبرگان بازار بر خلاف نظر بازار شروع به خرید می کنند. در این فاز قیمت سهام خیلی تغییر نمی کند زیرا این سرمایه گذاران در اقلیتند.
- فاز مشارکت عمومی: با شروع رشد قیمت مشارکت عمومی همراه می شود و قیمت به سرعت رشد می کند. این فاز تا زمانی اتفاق می افتد که سفته بازی بسیار زیاد می شود.
- فاز توزیع: در این نقطه ، سرمایه گذاران زیرك شروع به توزیع سهام می کنند.
3. شاخص ها باید یکدیگر را تایید کنند.
در زمان داو ، اولین شاخص او شاخص صنعتی بود و دیگری شاخص شرکت های راه آهن. برای داو ، بازار صعودی برای شاخص صنعتی تا هنگامی که شاخص راه آهن نیز صعود نمی کرد تایید نمی شد. از نظر او زمانی که مابین این دو شاخص واگرایی بود یک هشداری جهت تغییر اوضاع وجود داشت.
4. حجم معاملات باید روند را تایید کند. اصولا نظریه داو بر رفتار نرخ تاکید دارد و حجم تنها برای تعیین موقعیت های نامعلوم بکار می رود.حجم باید در جهت روند اصلی گسترش یابد.با رشد قیمت ،حجم معامله نیز می بایست رشد کند.
5. روندها تا زمانی که اخطارهای قطعی جهت پایان آنها وجود نداشته باشد معتبرند.
از نظر داو ، روندها با وجود نویزهای بازار (نوسانات بازار) همچنان پابرجا می مانند. ممکن است قیمت به صورت موقت در خلاف جهت روند حرکت کند اما به سرعت مجددا به حرکت در جهت اصلی ادامه خواهد داد. تشخیص اخطار قاطع بازگشتی کار ساده ای نیست. ابزارهای تحلیل تکنیکی برای شناسایی این هشدارهای بازگشتی بسیار مفیدند اما توسط تحلیلگران مختلف به صورت های متفاوت تفسیر می شوند.
5 اندیکاتور کاربردی برای تشخیص روند
مسلماً تجزیه و تحلیل روند ، مهمترین حوزه تجزیه و تحلیل تکنیکال است و برای تعیین روند کلی قیمت، امری کلیدی است. روندها میتوانند افقهای زمانی متفاوتی داشته باشند، به همین خاطر در این مقاله به معرفی پرکاربردترین اندیکاتور های تشخیص روند خواهیم پرداخت.
به طور مثال میتوان گفت، یک روند صعودی کلی در بازه زمانی هفتگی میتواند شامل روند نزولی روزانه باشد، درحالیکه در تایم فریم ساعتی در حال افزایش است. تجزیه و تحلیل در چارچوب چندگانه به معامله گران کمک میکند تا روند را بهتر درک کنند.
تجزیه و تحلیل روند را میتوان با استفاده از خطوط روند و با در نظر گرفتن سطوح قیمتی که حمایت و مقاومت سهم را نشان میدهند، انجام داد.
معامله گران با تشخیص روند معاملات سعی میکند از طریق تجزیه و تحلیل حرکت یک سهم در یک جهت خاص، سود خود را به دست آورند.
همچنین علاوه بر تجزیه و تحلیل، معامله گران باید به مدیریت ریسک و روانشناسی معاملات مسلط باشند. اما برخی از استراتژیها امتحان خود را پشت سر گذاشتهاند و اندیکاتورهایی را بهعنوان ابزار تحلیل روند در اختیار معامله گرانی که به تحلیل روند شاخصها علاقهمند هستند، قرار دادهاند.
1. میانگین متحرک (Moving Average)
میانگین متحرک یک ابزار تجزیه و تحلیل تکنیکال است که در یک بازه زمانی با استفاده از خط میانگین، میتوان قیمت را مشخص کرد.
این اندیکاتور بر اساس بازه زمانی مشخص، از میانگین قیمتها به عنوان داده استفاده میکند و آن را به صورت یک خط، روی نمودار نشان میدهد.
میانگین متحرک در یک بازه زمانی خاص در نظر گرفته میشود 10 روز، 20 دقیقه، 30 هفته یا هر بازه زمانی که معاملهگر انتخاب میکند.
برای سرمایهگذاران و دنبالکنندگان روند بلندمدت، میانگین متحرک ساده 200 روزه، 100 روزه و 50 روزه گزینههای مناسبی هستند.
فرمول ساخت مووینگ اوریج در سادهترین حالت به شکل زیر است:
SUM(CLOSE, N)/N
جمع = SUM
تعداد دوره =N
قیمت پایانی = CLOSE
بهطورکلی، مووینگ اوریجی که از آن در چارت استفاده میشود با تایم فریم نسبت مستقیم دارد. برای مثال زمانی که مووینگ اوریج در بازه زمانی 100 روی تایم فریم روزانه تنظیم شود، به معنای داشتن یک میانگین قیمت 100 روزه روی چارت میباشد. تصویر زیر نشاندهنده مووینگ اوریج ساده 100 روزه روی نماد خساپا است.
بر اساس فرمول داخلی انواع MAها شامل:
- میانگین متحرک ساده Simple Moving Average) SMA)
- میانگین متحرک نمایی Exponential Moving Average) EMA)
- میانگین متحرک صاف شده Smoothed Moving Average) SMMA)
- میانگین متحرک خطی وزنی Linear Weighted Moving Average) LWMA or WMA)
روشهای مختلفی برای استفاده از میانگین متحرک وجود دارد.
روش اول: بررسی زاویه میانگین متحرک است.
اگر قیمت برای مدتزمان طولانی، عمدتاً به صورت افقی حرکت کند به این معنا است که قیمت آن روندی ندارد و بهاصطلاح حالت رنج گفته میشود.
محدوده متغیر معاملاتی زمانی اتفاق میافتد که برای مدتی اوراق بهادار بین آستانه قیمتهای بالا و پایین معامله میشود.
روش دوم: میتوان با رسم کراس اور سیگنال خرید یا فروش را دریافت کرد.
زمانی که تقاطع میانگین 50 روزه با نمودار 200 روزه روبهبالا باشد، سیگنال خرید و اگر تقاطع میانگین 50 روزه و 200 روزه رو به پایین باشد، سیگنال فروش صادر میشود.
بازههای زمانی باتوجهبه استراتژی سیستم معاملاتی قابل اصلاح است.
2. همگرایی و واگرایی MACD
مکدی (Moving Average Convergence Divergence) نوعی اندیکاتور برای نوسانگیری است که باگذشت زمان، پیرامون خط مرکزی و محور صفر نوسان میکند. این اندیکاتور علاوه بر آنکه اندیکاتور روند نما است، بهعنوان اندیکاتور نوسانگر مومنتوم نیز استفاده میشود. در این
با توجه به اینکه خط مکدی بالای خط صفر قرار میگیرد یا در پایین آن، روند مشخص میشود.
- خط مکدی بالای صفر قرار گیرد، احتمالاً روند صعودی خواهد بود.
- خط مکدی پایین صفر قرار گیرد، احتمالاً روند نزولی خواهد بود.
MACD داری دو خط سریع و کند است. زمانی که خط سریع خط کند را رو به بالا قطع کند، سیگنال خرید صادر و اگر خط سریع خط کند را رو به پایین قطع کند، سیگنال فروش صادر خواهد شد.
3. اندیکاتور آر اس آی RSI
سومین اندیکاتوری که برای تشخیص روند مورد استفاده قرار میگیرد اندیکاتور Relative Strength Index) RSI) میباشد.
RSI بهعنوان یک نوسانساز نمایش داده میشود و میتواند از 0 تا 100 حرکت کند؛ بنابراین حرکت بین صفر تا 100 اطلاعات متفاوتی نسبت به MACD ارائه میدهد. در این اندیکاتور دو سطح 30 و 70 بسیار مهم و کاربردی هستند
- تفسیر و استفاده از RSI این است که مقادیر 70 یا بالاتر نشان میدهد که اوراق بهادار بیش از حد خریداری میشود (اشباع خرید) یا بیش از حد ارزشگذاری میشود و ممکن است برای تغییر روند اصلاح قیمت آغاز شود.
- حرکت RSI به سمت 30 یا کمتر نشاندهنده وضعیت بیش از حد فروش (اشباع فروش) است.
در یکروند صعودی قوی، قیمت اغلب برای دورههای طولانیمدت به 70 و فراتر از آن میرسد. برای روندهای نزولی، قیمت میتواند برای مدت طولانی در 30 یا کمتر باقی بماند.
در یکروند صعودی سیگنال خرید زمانی صادر میشود که RSI به پایین 50 میرسد و سپس به بالای آن سطح برمی گردد.
اما بهطورکلی سطوح اشباع خریدوفروش را نمیتوان بهعنوان سیگنال در نظر گرفت.
4. اندیکاتور OBV
حجم به خودی خود یک شاخص با ارزش است و حجم موجود (OBV) اطلاعات قابل توجهی از حجم را گرفته و آن را به یک اندیکاتور و با یک خط سیگنال تبدیل میکند.
این شاخص فشار تجمعی خریدوفروش را با افزودن حجم در روزهای "مثبت" و کم کردن حجم در روزهای "منفی" اندازهگیری میکند.
در حالت ایدهآل، حجم باید روندها را تأیید کند. افزایش قیمت باید با افزایش OBV و کاهش قیمت نیز باید با کاهش OBV همراه باشد.
تصویر زیر نمونهای از یک سهم را نشان میدهد که همراه با OBV روند صعودی دارد. ازآنجاکه OBV نسبت به خط روند خود پایین نیامد، این نشانه خوبی است که قیمت حتی پس از پولبک نیز به روند صعودی خود ادامه میدهد.
- اگر OBV در حال افزایش است اما قیمت آن افزایش نمییابد، بهاحتمال زیاد قیمت در آینده از OBV پیروی میکند و شروع به افزایش میکند.
- اگر قیمت در حال افزایش است و OBV به صورت تخت یا در حال افت است، ممکن است قیمت حالت رنج باشد.
- اگر قیمت در حال سقوط است و OBV در حال صاف شدن یا افزایش است، قیمت ممکن است کاهش یابد.
- اگر OBV در حال افزایش است اما قیمت آن افزایش نمییابد، بهاحتمال زیاد قیمت در آینده از OBV پیروی میکند و شروع به افزایش خواهد کرد.
5. باند بولینگر Bollinger Band
باند بولینگر توسط مجموعهای از خطوط روند طراحی شده است که دو انحراف استاندارد (مثبت و منفی) را از میانگین متحرک ساده (SMA) قیمت اوراق بهادار ترسیم میکند، اما میتواند بر اساس ترجیحات کاربر تنظیم شود.
این اندیکاتور نوسانهایی که در سهم به وجود میآید را بهخوبی نشان میدهد. برای تنظیمات پیشفرض باند بولینگر اکثراً از میانگین متحرک با دورهی زمانی ۲۰ در نمودارهای معاملاتی استفاده میشود.
باند بولینگر روند مرز حرکت بین سقف و کف قیمت را بر اساس تایم فریم معاملاتی مشخص میکند. معاملهگر به کمک این اندیکاتور میتواند از بیشترین و کمترین قیمت سهم آگاه شود.
همچنین برای سنجش نوسانهای صعودی و نزولی، باند بالا و پایین میتواند به معامله گران بسیار ارتباط تقاطع شاخصها چارلز داو کمک کند.
- هرچه روند قیمتها به باند بالایی نزدیکتر شود، بازار بیشتر به حالت اشباع خرید نزدیک میشود و هرچه حرکت قیمت به باند پایینی نزدیکتر میشود، بازار در معرض فشار فروش قرار میگیرد.
برای استفاده از باندهای بولینگر 22 قانون برای سیستم معاملهگری توسط جان بولینگر ارائه شده است.
اندیکاتور تشخیص روند رنج
جمعبندی
در این مقاله سعی شد به معرفی پرکاربردترین اندیکاتورهای تشخیص روند پرداخته شود که در تمام تایم فریمهای معاملاتی مورد استفاده قرار میگیرند و معمولاً هر معاملهگر باتوجهبه ترجیحات خود متغیرهای موردنیاز را تنظیم میکند.
این اندیکاتورها به کمک سایر اندیکاتورها برای تشخیص روند و تعیین نقاط ورود و خروج به معامله گران کمک میکنند.
معروفترین اندیکاتورهای تشخیص روند که به آن ها اشاره شد: اندیکاتور میانگین متحرک (Moving Average)، مکدی (MACD)، اندیکاتور آر اس آی (RSI)، اندیکاتور OBV و باند بولینگر (Bollinger Band) میباشند.
- اندیکاتور میانگین متحرک که آن را بهاختصار (MA) مینامند، رفتار روند قیمتی را درگذشته و حال مورد بررسی قرار میدهد و نوسانات بازار را به صورت خطی ملایم و صاف روی نمودار نمایش میدهد.
- واگرایی همگرایی میانگین متحرک (MACD) نوعی شاخص نوسانی است که میتواند به معامله گران کمک کند تا در کوتاهمدت بهسرعت عمل کنند. میزان جهت، قدرت و شتاب به کمک 3 میانگین متحرک 9،12 و 26 روزه تعیین میشود.
- شاخص قدرت نسبی (RSI) یک شاخص حرکت است که میزان تغییرات قیمت اخیر را برای ارزیابی شرایط خرید اندازهگیری میکند.
- شاخص حجم موجود (OBV) فشار تجمعی خریدوفروش را با افزودن حجم در روزهای "بالا" و کسر حجم در روزهای "پایین" اندازهگیری میکند.
در رابطه با توضیح بیشتر در مورد هریک از اندیکاتورهای تشخیص روند، توصیه میشود مقالات آموزشی مربوط به آن ها را مطالعه کنید.
یادگیری معامله با شاخصها میتواند یک فرایند پیچیده باشد. اگر شاخص خاصی برای شما جذاب است، در مورد آن بیشتر تحقیق کنید.
مهمتر از همه، این ایده خوبی است که قبل از استفاده از اندیکاتورها تحقیق کرده و برای انجام معاملات آن را آزمایش کنید.
دیدگاه شما